بید مجنون درخت سیب هم لبخندی زد اما بید مجنون خودش لحظه ای به فکر فرو رفت درخت سیب سال هاست که هر روز صبح از خواب شب قبل خود سخن می گوید و همیشه خواب هایش پر از شادی و طرب است حتی اون سالی که اولین بار شکوفه داد شب قبل خوابش را دیده بود وحالا این خواب.../تعبییر این خواب چه می توانست باشد
|
|
کوزه گر كوزه گر مدتها بود كه.....
|
|
حاج حسین
دعای دینداریش دنیا را برده بود.تسبیح دانه درشتش را در دست می گرفت و با چریق چریق صدای افتادن هر دانه لبی می جنباند، هیچ وقت هیچ کس نمی دانست چه می گوید. |
|
داستان گدا - قسمت دوم
دومين قسمت از داستان گدا |
|
داستان گدا - قسمت سوم
سومين قسمت ازداستان گدا |
|
داستان گدا - قسمت چهارم و پنجم
چهارمين و پنجمين قسمت از داستان گدا |
|
داستان گدا - قسمت پاياني
قسمت پاياني داستان گدا |
|
نقدی بر داستان «گدا» نوشته ی غلامحسین ساعدی
فرشته نوبخت |
|
قصه قدیمی ترین حکایت بشری است
حال که سخن از قصه به میان آمد، بد نیست نیم نگاهی به تأثیرات قصه در کانون خانواده و اثرگذاری آن بر اعضای یک خانه بیاندازیم |
|
داستان گدا - قسمت اول
ديگه كاري نداشتم، همهش تو خيابونا و كوچهها ولو بودم و بچه ها دنبالم ميكردند، |
|
تفریق خاک من فقط سیاهه می نویسم و سیاهه ها بی شمار هستند. سیاهه درخت ها و سیاهه كلاغ ها و سیاهه قوها و سیاهه تیهوها و سیاهه بره ها و سیاهه رمه ها |
|
حکايت بهلول و شيخ جنيد بغداد
|
|
گل نرگس
|
|
حکمران واقعی
|
|
وقتی خدا به قولش عمل می کند
|
|
زندگی بی شرمانه
روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت: آیا آن مرحوم را از نزدیک می شناختید؟ |
|
فرشته ام را به چه اسمی صدا کنم؟
کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید |
|
رسم عاشقی پيرمردي بر قاطري بنشسته بود و از بياباني مي گذشت . سالكي را بديد كه پياده بود |
|
پرنده ای به رسالت مبعوث شد
خداوند گفت : « دیگر پیامبری نخواهم فرستاد ، از آن گونه که شما انتظار دارید |
|
سیاه کوچکم! بخوان
سیاه کوچکم! بخوان (تقدیم به روزنامه نگاران متعهد) |