|
||
كوزه گر مدتها بودكه به دنبال خاك مرغوبي مي گشت ،اما مي خواست تمام هنرش را به خرج دهد وزيباترين ظروفي را كه تا حالا كسي مثل آن را نديده ودر خانه هيچ كسي نظير آن وجود ندارد را خلق كند . به او گفتم : اگر مي خواهي هنرت را به رخ بقيه بكشي كه هنرت بر كسي پوشيده نيست ،حتما دليل ديگري دارد شايد هم مي خواهي براي شخص عزيزي سفارشي كار كني . لبخندي زد و گفت : همين طور است هم مي خواهم اوج هنرم را نشان دهم و هم براي شخص عزيزي ؛ راستش اين ظرفها را براي خودم مي خواهم . مي خواهم با آنها منزلم را تزيين كنم پس چه كسي عزيزتر از خودم . بعد با حالت تندي گفت تو به اين كارها كاري نداشته باش بگو ببينم جايي را سراغ داري كه خاك مرغوب داشته باشد جواب دادم : تا دلت بخواهد . با او سوار ماشين شديم و حركت كرديم بعد از گذشتن از چند تپه و كال و كالچه به جايي رسيديم كه تا دلت بخواهد مملو از خاك شقه بود خاك مخصوص كوزه گري . به كمك هم تا مي توانستيم از خاكها جمع كرديم و به طرف كارگاه به راه افتاديم در كارگاه به كار گل مشغول شديم . ظاهر كار بسيار ساده بود مخلوط كردن آب و خاك ولي در واقع چنين نبود خالص كردن خاك به خودي خود چندين روز وقت برد و همچنين مخلوط كردن آب و خاك تلاش و هنر و ذوق و قريحه و بعد از آن استراحت دادن به گل براي اينكه گل برسد و ورز دادن به آن تا گل آماده شكل گيري شود . حالا نوبت نمايش اصلي هنر كوزه گربود هر توده ي گلي كه بر روي چرخ كوزه گري قرار مي گرفت به طرفةالعيني به يك ظرف زيبا تبديل مي شد ظروف زيبا يكي پس از ديگري در كنار هم جاي گرفتند تا اينكه تمام گلها تبديل به ظرف شدند و البته هر كدام از ديگري زيباتر . ديگر كاري نبود جز اينكه صبر كنيم تا ظرفها كاملا خشك شوند .بعد از خشك شدن كامل ظرفها استاد كوزه گر آنها را با احتياط هر چه تمام تر وارد كوره كرد تا حرارت زياد آنها را تبديل به سفال كند كوره روشن شد و حرارت خود را به ظرفهاي گلي منتقل مي كرد تا آنها را محكمتر وزيبا تر از آنجه كه بودند بنمايد .هفته بعد به ديدن استاد رفتم ديدم تمام ظرفها را از كوره در آورده و مشغول تماشاي آنهاست از لبخندي كه بر لب داشت دانستم كه از كار خود خيلي راضي است گفتم : حالا كه كار تمام شده با اين سفالها مي خواهي چه كار كني ؟ آیا به ما هم چيزي مي رسد ؟جواب داد براي تك تك آنها برنامه دارم آن ظرف كه از همه بزرگتر است آن را در مهمان خانه خواهم گذاشت .آن ديگري را در اتاق خواب بچه ها ،آن گلدان را هم دم در خانه مي گذارم ،آن ظرف دهان گشاد رابه عنوان ظرف خاك روبه رو وآن پياله كوچك را هم به عنوان ظرف آب سگ استفاده خواهم كرد و اما اين ظرف اخري اين ظرف در كوره خيلي تاب نياورده و كج شده است راهي هم براي مرمت آن نيست آنگاه آن ظرف را به گوشه اي پرتاب كرد و ظرف بعد از برخورد با زمين شكست و تكه تكه شد خلاصه استاد تمام ظرفها را بسته به بزرگي و كوچكي و يا كاربرد آنها در جاهاي مختلف منزل به كاربرد از استاد كوزه گر خداحافظي كرده و به سمت منزل خودم به راه افتادم . در حالي كه ذهنم به شدت مشغول بود و سوالات زيادي برايم پيش آمده بود . گناه آن كوزه كه شكست چه بود ؟ او كه آتش را زياد نكرده بود تا قامتش كج شود خاك را هم او انتخاب نكرده بود براي شكل ظاهر هم كه از او نظر نخواسته بودند پس گناه او چه بود ؟استاد خودش بريده بود وخودش دوخته بود ولي مقام و منزلت هر كدام از آنها با هم فرق مي كرد يكي بالا نشين خانه و ديگري ظرف غذاي سگ يكي در اوج عزت و ديگري در حضيض ذلت بود آيا تقصير از استاد كوزه گر بود ؟ اگر چنين است آيا استاد شهامت دارد كه گناه كج بودن كوزه را خود به گردن بگيرد؟ |
||
تاریخ و زمان انتشار: چهار شنبه 12 مهر 1391 |
||
تهیه و تنظیم: منتخب ستارگان آسمانی | ||
منبع : قاسمی نژاد |