|
||
یک خدا بود و زمین بود و فلک ساکنانش جن و انسان و ملک پهنـۀ دنیا اسیر جنگ بود سرزمینها جمله از خون رنگ بود ملک ایران آسمانش تار بود بین دین و مردمان دیوار بود پیرمردی ناگهان از جنس نور واژه های، عشق و احساس و غرور سینه شب را درید و نعره زد زد به اردوگاه شاهی دست رد پهنۀ ایران زمین فریاد شد شیعه از زندان تن آزاد شد شد جماران پایگاه عاشقی بوستان یاس و عطر رازقی شد امیر کاروان آن پیر مست برسر پیمان به او دادیم دست دردها بودند اما درد عشق از جوان تا پیرزن شد مرد عشق دشمن اما جنگ را آغاز کرد لیک باب عاشقی را باز کرد شهرها درگیر آتش میشدند خانه ها آماج ترکش میشدند مردها هر لحظه پیدا میشدند بهر جنگیدن مهیا میشدند مردم از پیر وجوان تا کودکان عازم آوردگاه دشمنان کل دنیا دشمن ما گشته بود دشمن اسلام رسوا گشته بود دسته دسته کاروانها پا گرفت جنگ هم درجبهه ها بالا گرفت خط شکنها غسل خون می کرده اند خصم از خانه برون می کرده اند غرب در سردشت و پیرانشهر دید بارش خمپاره خصم پلید از سنندج ،قصرشیرین تا به شوش می رسید از غیب آوای سروش از مریوان ،خسروی تا دهلران تا به خرمشهر و شهر آبادان هرکجا هر لحظه زیر بمب بود بارش خمپاره ها همراه دود قصه طولانیست ،کوتاه این مجال فرصت ما اندک اندک در زوال درچنان آشوب و بلوا بوده اند عده ای در کسب دنیا بوده اند درچان وضعی کسانی بوده اند اندرون خانه می آسوده اند با شمایانم غنیمت خوارها پاک کن از چهره ها زنگارها هر زمان فرصت طلبهای کثیف دشمن قرآن و یزدان لطیف شهرها آماج بمب خصم بود روز و شب در خانه هاتان بزم بود ای هواداران آیین فرنگ محتکرهای زمان خون و جنگ
ازمجموعه شعرشاعردفاع مقدس امیرعابدی"جامانده" |
||
تاریخ و زمان انتشار: دو شنبه 31 مرداد 1390 |
||
تهیه و تنظیم: شفیق فکه | ||
منبع : از مجموعه شعر شاعر دفاع مقدس امیر عابدی - جامانده |