دوکوهه السلام ای خانه ای عشق
دوکوهه نام منطقه و پادگانی است در 4 کیلومتری شمال غربی شهر اندیمشک و در مجاورت جاده اندیمشک – خرم آباد. شهرک دوکوهه در شرق جاده و پادگان دوکوهه در غرب جاده واقع شده است.
علت نامگذاری این منطقه به این نام، وجود دو ارتفاع 316 و 288 متری در کنار یکدیگر در این منطقه است (با فاصله کمتر از 1 کیلومتر) که مانند دوکوه دوقلو در این منطقه مسطح خودنمایی می کنند.
موقعیت جغرافیایی بخش مرکزی این پادگان 32 32 15N,48 18 15E می باشد.
این پادگان قبل از انقلاب یک پادگان پشتیبانی برای لشگر 92 اهواز و مقرهای نظامی جنوب غربی کشور تعبیه شده بود همچنین ساختمان هایی برای نظامیان خدمت کننده در پایگاه شکاری دزفول به صورت نیمه ساز در این پادگان وجود داشت.
این پادگان از شرق به جاده خرم آباد – اندیمشک و از شمال و غرب به رودخانه فصلی بالارود منتهی می گردد. بخش جنوبی آن توسط فنس ها و عوارض مصنوعی محدود گردیده است.
مساحت این پادگان با حواشی آن 15 کیلومتر مربع می باشد که وسعت بخش اصلی آن کمتر از 5 کیلومتر مربع می باشد.
بخش اصلی پادگان که شامل ساختمان های گردان ها، ساختمان های اداری، دژبانی و انبار و ادوات و همچنین زمین صبحگاه در کنار یکدیگر و در نزدیک جاده قرار دارند.
• پادگان دوکوهه در دوران دفاع مقدس
این پادگان يكي از بزرگ ترين پادگان هاي ارتش جمهوري اسلامي بود كه با شروع جنگ تحميلي در اختيار سپاه پاسداران انقلاب اسلامي قرار گرفت و در دوران دفاع مقدس به مهمترین پادگان عملیاتی در خوزستان تبدیل شد.
این پادگان عقبه یگان های عمل کننده در عملیات فتح المبین بود و پس از آن نیز به پادگان - تیپ 27 محمد رسول الله صلوات الله علیه - تبدیل شد، همچنین لشگر 10 سیدالشهداء علیه السلام نیز در همین پادگان تشکیل و راه اندازی گردید که بعدها مقر اصلی آنها به نزدیکی همین پادگان که اکنون به نام پادگان شهید کلهر معروف گردیده است منتقل گردید.
• قسمت های مختلف پادگان دوکوهه
دوكوهه داراي دو نوع ساختمان بود : ساختمان هاي يك طبقه كه در قسمت شمال و غرب پادگان قرار داشتند و نوعاً واحدهاي اداري بودند كه كارهاي ستادي وخدماتي مي كردند و ديگر، ساختمانهاي پنج طبقه اي كه آسايشگاه نيروهاي رزمنده بود.
از آنجا که جنگ تحمیلی پیش از تکمیل كارهاي تأسيساتي پادگان شروع شده بود. در نتيجه ، ساختمان ها فاقد سيستم تهويه و دست شويي و لوله كشي آب مناسب بودند. درها وپنجره ها شيشه نداشت و خيابان هاي پادگان ، شني بود. زمین صبحگاه ، حمام و بعضي واحدها مثل مخابرات ، حسينيه شهيد همت ، آرايشگاه و ساير سرويس هاي خدماتي بعدها به وجود آمد.
ساختمان های پنج طبقه در بخش جنوبی پادگان قرار دارند ، هر کدام از این ساختمان های پنج طبقه به نام یک گردان پیاده نام گرفت که هنوز هم بر پیشانی بعضی از این ساختمان های جلوه نمایی می کند .
گردان های (ساختمان ها) انصار، مالک اشتر ، حبیب بن مظاهر ، مقداد ، عمار و حمزه ، کمیل، ابوذر، فاطمه زهرا و ....
در بخش مرکزی دوکوهه حسینیه شهید همت وجود دارد که قلب این پادگان نام گرفته و شاهد شب زنده داری ها و اشک های رزمندگان اسلام بوده است .حوضی که در مقابل این حسینیه وجود دارد صفایی عجیب به این حسینیه می دهد.
در ضلع شمالی حسینیه ، دو ساختمان پنج طبقه دیگر به نام های ذوالفقار و القارعه که مقر گردان های زرهی بودند، وجود دارد.
کمی بالاتر از ساختمان گردان و ذوالفقار محوطه وسیعی وجود دارد که نمادی از قدس در آن خودنمایی می کند ، این محوطه زمین صبحگاه بوده است که محل تمرین ها و گردهمایی بسیجیان دوکوهه بوده است.
در بخش جنوبی زمین صبحگاه حمام های دوکوهه و در بخش شمالی آن ساختمان های یک طبقه ( ساختمان های اداری ) قرار دارند.
در فاصله 2 کیلومتری جنوب غربی از سایر ساختمان های دوکوهه، یک حسینیه وجود دارد که به نام حضرت زهرا(س) نام گرفته است که مقر رزمندگان مخلص تخریبچی بوده است.
مقر این رزمندگان به علت تمرین های ویژه و سخت تر دور از سایر گردان ها قرار داشته است در چند قدمی این حسینیه هنوز هم چال هایی شبیه قبر وجود دارند که محل خلوت ها و مناجات های این رزمندگان بوده است.
دوکوهه به عنوان بزرگ ترين پاتوق و منزل گاه سر راه جبهه ي جنوب بود و باب الجنّه اي براي تدارك و تجهيز و سازمان دهي نيروها. مثل يك شهر و يك كشور، از جمعيّت ، تحرك ، نشاط و زندگي مملو بود.حسينيه اش مثل مساجد جامع و خيابان هايش مثل محله هاي جنوب شهر، سرشار از حضور و حركت و عشق و آمادگي .
دژباني دو كوهه به عنوان مدخل شهر عشق ، هميشه ي خدا شلوغ بود. گروه گروه بچه هاي بسيجي وارد مي شدند و از همین جا عازم خطوط نبرد می شدند.
• نامگذاری پادگان دوکوهه به نام حاج احمد متوسلیان
حاج احمد متوسلیان فرمانده تیپ مقتدر محمد رسول الله(ص) بود. او با تدبیرها و شجاعت مثال زدنی اش ، نقشی بسیار مهم و کارآمد در حل بحران های کردستان به ویژه در مریوان ایفا کرد، ایشان در زمستان سال 1360 به همراه یاران خویش از مریوان و پاوه به خوزستان آمد و پس از مدتی استقرار در مدرسه ای در دزفول به همراه یارانش در دوکوهه مستقر و تیپ محمد رسول الله(ص) را راه اندازی کرد.
این تیپ و در راس آن فرمانده دلاور آن ،در دو عملیات فتح المبین که در 2 فروردین 1361 آغاز گردید و منجر به آزادی بخش شمالی خوزستان شد؛ و عملیات بیت المقدس که در 10 اردیبهشت تا 3 خرداد همان سال اجرا و منجر به آزادی خرمشهر شد؛ نقشی اساسی ایفا کرد.
بعد از آزادی خرمشهر و حمله رژیم منحوس صهیونیست به لبنان و سوریه ، تیپ محمد رسول الله (ص) به همراه فرمانده آن جهت نجات مردم سوریه ولبنان؛ عازم سوریه شد که بعد از مدتی به علت تعلل مسئولان وقت سوریه راهی ایران شد ، لیکن پیش از بازگشت این تیپ ، فرمانده رشید آن احمد متوسلیان به همراه تقی رستگار مقدم، کاظم اخوان(خبرنگار) و سید محسن موسوی(کاردار سفارت ایران در بیروت) توسط عمال رژیم صهیونیست ربوده شدند.
بعد از ربوده شدن این فرمانده اسطوره ای ، پادگان دوکوهه به نام سردار دلاور اسلام حاج احمد متوسلیان نام گرفت.
• امروز دوکوهه
اکنون دوکوهه حالتی دو بخشی پیدا کرده که با فنس و دیوار از هم جدا شده اند، بخش شرقی آن در اختیار لشگر 27 حضرت محمد رسول الله(ص) قرار دارد ، این بخش بیشتر حالت یادمانی دارد و یکی از محل های بازدید کاروان های راهیان نور است.
بخش غربی پادگان در اختیار ارتش جمهوری اسلامی می باشد که ساختمان های پنج طبقه آن مسکونی شده و قسمت های دیگر به صورت انبار مهمات و... در آمده است.
• شعر معروف دوکوهه
دوكوهه السلام اي خانه عشق سلام ما به تو مي خانه ي عشق !
دوكوهه منزل و مأواي عشاق دگر خالي شده از جاي عشاق
دوكوهه با صفا بودي و زيبا چرا حالا شدي تنهاي تنها
دوكوهه از چه چون ويرانه هستي تو خالي از گل و پروانه هستي
دوكوهه صبحگاهت با صفا بود كلاس درس ايثار و وفا بود
دوكوهه گو كه گردان ها كجايند مگر نزد شهيد كربلايند
دوكوهه آن حسينيه ي همت دگر پرگشته است از خاك غربت
دوكوهه گو يگان ذوالفقارت كجايند عاشقان بي قرارت .
• متن شهید آوینی راجع به دوکوهه
با من سخن بگو دوکوهه...
اگر بپرسی دوكوهه كجاست چه جوابی بدهيم؟
بگوييم دوكوهه پادگانی است در نزديكی انديمشك كه بسيجی ها را در خود جای می داد و بعد سكوت كنيم؟
پس كاش نمی پرسيدی كه دوكوهه كجاست، چرا كه جواب گفتن به اين سؤال بدين سادگی ها ممكن نيست.
كاش تو خود در دوكوهه زيسته بودی كه ديگر نيازی به اين سوال نبود، اگر آنچنان بود، شايد تو هم امروز با ما به دوكوهه می آمدی؛
ماه ها بعد از ختم جنگ، روز تحويل سال.
گفته اند، شرف المكان بالمكين ـ اعتبار مكانها به انسانهايی است ، كه در آنها زيسته اند ـ و چه خوب گفته اند دوكوهه پادگانی است در نزديكی انديمشك كه سالهای سال با شهدا زيسته است، با بسيجی ها، و همه سر مطلب در همين جاست.
اگر شهدا نبودند و بسيجی ها، آنچه می ماند پادگانی بود درندشت، با زمين هايی آسفالته، خشك و كم دار و درخت، ساختمانهای معمولی، كوتاه و بلند، و تيرك هايی كه برآن پرچم نصب كرده اند. اما دو كوهه سالها با شهدا زيسته است. با بسيجی ها، و از آنها روح گرفته است؛ روحی جاودانه، دوكوهه مغموم است، اما اشتباه نكنيد!
او جنگ را دوست ندارد، جمع باصفای بسيجی ها را دوست دارد، جمع شهدا را، آرزومند آن عرصه ای است كه در آن كرامات باطنی انسانها بروز می يابند.
يك بار ديگر سلام، دو كوهه.
قطارها ديگر در كنار دوكوهه نمی ايستند و بسيجی ها از آن بيرون نمی ريزند. قطارها دوكوهه را فراموش كرده اند
و حتی برای سلامی هم نمی ايستند. بی رحمانه می گذرند، اما شهدا انسی دارند با دوكوهه كه مپرس با ذره ذره خاكش، با زمينش، با ديوارهايش، با ساختمانهايش، با همه آنچه در چشم ما هيچ نمی آيد می گويی نه؟ از حوض رو به روی حسينيه حاج همت باز پرس كه همه شهدای دوكوهه با آب آن وضو ساخته اند.
در حاشيه اطراف حوض تابلوهايی هست كه به ياد شهدا روييده اند اما الفت شهدا با اين حوض نه فكر كنی كه به سبب تابلوهاست!
من چه بگويم؟ اينها سخنانی نيست كه بتوان گفت
تو خودت بايد دريابی و اگر نه ديگر چه جای سخن؟
زمين صبحگاه نيز هنوز در جستجوی رازداران خويش است.
اگر زبان خاك را بدانی، توجه اش را در فراق آنها خواهی شنيد، هر چند او همه لحظات آنچه را كه ديده است و شنيده، به خاطر دارد؛ صدای آسمانی شهيد گلستانی را گاه خواندن دعای صبحگاه : " اللهم اجعل صباحنا صباح الصالحين ...."
نهرهای رحمات خاص حق جاری می شد و باغهايی از اشجار بهشتی لا اله الا الله می روييد و زمين صبحگاه بقعه ای می شد از بقاع رضوان.
آنان كه در دوكوهه زيسته اند طراوت اين جنات را در جان خويش آزموده اند و هنوز از سكران چهار نهر آب و عسل و شير و شراب سرمستند. جا دارد كه دوكوهه مزار عشاق باشد، زيارتگاه عشاقی كه از قافله شهداء جا مانده اند. ای قدمگاه بسيجی ها، ای قدمگاه عاشق ترين عاشقان، تو خوب می دانی كه چه سايه بلندی را از كف داده ای.
بوسه های تو بر قدم هايی می نشسته است كه استوارتر از عزم آنان را زمين به ياد ندارد.
یادهايت را در خود تجديد كن تا آنجا كه اگر هزارها سال نيز از اين روزها بگذرد تو را با اين نام بشناسند كه قدمگاه بسيجيان بوده ای، شب را به ياد بياور كه انيس عشاق است؛ آن شب را، بعد از عمليات والفجر يك.
ای دوكوهه، تو را به خدا چه عهدی بود كه از اين كرامت برخوردار شدی و خاك زمين تو سجده گاه ياران خمينی شد؟
و حال چه می كنی، در فراق پيشانی هايشان كه سبب متصل ارض و سما بود، و آن نجواهای عاشقانه؟
دوكوهه، می دانم كه چقدر دل تنگی، می دانم كه دلت می خواهد باز هم خود را به حبل دعای شهدا بياويزی و با نمازشان تا عرش اعلی بالا روی.
می دانم كه چه می كشی دوكوهه!
عمر تو هزارها سال است و شايد هم ميليونها سال.
اما از آن روز كه انسان بر اين خاك زيسته است، آيا جزء اصحاب عاشورايی سيدالشهداء كسی را می شناسی كه بهتر از شهدای ما خدا را عبادت كرده باشد؟
تو چه كرده ای كه سزاوار كرامتی اين همه گشته ای كه سجده گاه ياران خمينی باشی؟ چه پيوندی است ميان تو و كربلا؟
كدام رسول بر خاك تو زيسته است؟ تو كهف اعتكاف كدام عارف بوده ای؟ اشك كدام عزدار حسينی بر تو چكيده است؟
چه كرده ای دوكوهه؟ با من سخن بگو...
حسينيه ات نيز سكوت كرده است و دم برنمی آورد.
ما كه می دانيم ، زمان، بستر جاری عشق است تا انسانها را در خود به خدا برساند و حقيقت تمامی آنچه در زمان حدوث می يابد باقی است. پس، از حسينيه حاج همت بخواه كه مهر سكوت از لب برگيرد و با ما سخن بگويد.
اينجا حرم راز است و پاسداران حريم آن، شهدايند؛ شهدايی كه در آن نماز شب اقامه كرده اند و با خدا راز و نياز گفته اند؛ شهدايی كه در حسينيه چشم بر جهان غيب گشوده اند؛ شهدايی كه همسفران عرشی امام بوده اند و اكنون ميزبان او هستند .
عمق وجود من با اين سكوت رازآميز آشناست؛ سكوت كه در باطن، هزارها فرياد دارد.
من هرگز اجازه نمی دهم كه صدای حاج همت در درونم گم شود. اين سردار خيبر، قلعه قلب مرا نيز فتح كرده است.
« برای اينكه خدا لطف و رحمت و آمرزشش شامل حال ما بشه ، بايد اخلاص داشته باشيم ، و برای اينكه ما اخلاص داشته باشيم، سرمايه می خواد كه از همه چيزمون بگذريم ، و برای اينكه از همه چيزمون بگذريم، بايد شبانه روز دلمون و وجودمون و همه چيزمون با خدا باشه، اين قدر پاك باشيم كه خدا كلا از ما راضی باشه، قدم برمی داريم، براي رضای خدا.
قلم برمی داريم روی كاغذ ، برای رضای خدا، حرف می زنيم، برای رضای خدا ، شعار می دهيم، برای رضای خدا، می جنگيم. برای رضای خدا ، همه چی، همه چی، همه چی خاص خدا باشه، كه اگر شد، پيروزی درش هست، چه بكشيم چه كشته بشيم، اگه اينچنين بشيم پيروزيم و هيچ ناراحتي نداريم و شكست معنا نداره برای ما. چه بكشيم چه كشته بشيم پيروزيم اگه اينچنين باشيم، و خدا غضب خواهد كرد اگر خدای نكرده، يك ذره و يك جور هوای نفس در فرمانده گردان و گروهان و دسته و يا خدای نكرده در افراد بسيج ما پيدا بشه و ما حس كنيم كه امكانات مادی و اين جنگ افزارها و اين آلات، اينها می تونه كمك كنه به ما. نه عزيزان، نصرت دست خداست.»
گوش بسپار تا نالههای حاج عباس كريمی را نيز در سوگ شهادت او بشنوی.
« همت واقعا برای ما يك فرمانده بود و برای ما مولا بود، همت عزيزی بود كه از ميان ما هجرت كرد و به ديار عاشقان پيوست. همت عاشق بود و همراه با ياران خود به ديار عاشقان رو آورد.»
حسينيه حاج همت قلب دوكوهه بوده است. حيات دوكوهه از اين جا آغاز می شد و به همين جا بازمی گشت . وقتی انسان عزادار است، قلب بيش از همه در رنج است و اصلا رنج بردن را همه وجود از قلب می آموزند.
دوكوهه قطعه ای از خاك كربلاست. اما در اين ميان، حسينيه را قدری ديگر است.
كسی می گفت: كاش حسينيه را زبانی بود تا با ما بگويد از آن سری كه ميان او و كربلاست .
گفتم: حسينيه را آن زبان هست، كو محرم اسرار؟
هر كه می خواهد ما را بشناسد داستان كربلا را بخواند، اگر چه خواندن داستان را سودی نيست اگر دل كربلايی نباشد
چه بگوييم در جواب اينكه حسين كيست و كربلا كدام است؟
چه بگوييم در جواب اينكه چرا داستان كربلا كهنه نمی شود؟
از باب استعاره نيست اگر عاشورا را قلب تاريخ گفته اند، زمان هر سال در محرم تجديد می شود و حيات انسان هر بار در سيدالشهدا، نه اين حيات دنيايی كه جانوران نيز از آن برخوردارند؛ حياتی كه در خور انسان است.
حيات طيبه، حياتی آن سان كه امام داشت، زيستنی آن سان كه امام زيست.
حسينيه شهداء نيز اكنون در جستجوی گم كرده خويش است. او امام را نديد، اما ياران امام را ديد و از آنان بوی خمينی را شنيد، از آنان كه در حقيقت خمينی فانی شدند و از اين طريق، بقايشان نيز به بقای او پيوند خورد.
دوكوهه خاك و آب و در و ديوار هايش، همه وجودش با اين حضور آن همه انس داشته است كه اكنون در اين روزهای تنهايی، جايی مغموم تر از آن نمی يابی. دوكوهه مغموم است و درانتظار قيامت،دلش برای شهدا تنگ شده است. برای بسيجی ها همين جا بود، در همين ميدان رو به روی ساختمان گردان مالك، از همین جا بود كه خون حيات يك بار ديگر در رگ های زمين و زمان می دويد، همين جا بود كه عاشورا تكرار می شد.
اما اين بار امام حسين غريب و تنها نبود؛ خمينی بود، ياران خميني هم بودند، همين جا بود كه عاشورا تكرار می شد، اما اين بار ديگر امام حسين به شهادت نمی رسيد؛ بسيجی ها بودند، فداييان امام، گردان گردان، لشگر لشگر، جواد صراف و اسماعيل زاده هم بودند. باقی شهدا را نمی شناسم، تو بگو، هر جا كه هستی، هر شهيدی كه مي بينی نام ببر و به فرزندانت بگو كه چهره او را به خاطر بسپارند تا علم خمينی بر زمين نماند ، علم خمينی برزمين نمی ماند؛ مگر ما مرده ايم؟
امسال عيد هم گروهی از بچه ها آمده اند تا دوكوهه از غصه دق نكند.
« ... تو را دوست دارم ای دوكوهه، تو را دوست دارم كه بوی بهشت می دهی، تو را دوست دارم كه دامنت برای يك بار هم آلوده نشد، تو را دوست دارم كه به بودنم هستی دادی، تو را دوست دارم كه تو با حسينم آشنا كردی ،
تو را دوست دارم كه زندگی را تو برايم تفسير كردی.»
اين همه مغموم مباش دوكوهه، امام رفت، اما راه او باقی است، دير نيست آن روز كه روح تو عالم را تسخير كند و نام تو و خاك تو و پرچم هايت، مظهر عدالت خواهی شوند.
دوكوهه، آيا دوست داری كه پادگان ياران امام مهدی «عج» باشی؟ پس منتظر باش...
|