داماد خانواده گلستانی که از همرزمان شهید بود درباره این شهید بزرگوار گفت: من در سال 62 قبل از عملیات والفجر 8 در اردوگاه کوزران با محسن بودم. این اردوگاه در شیارهای کوه قرار گرفته بود و هر شیار به یک گردان تعلق داشت که به این اردوگاه، اردوگاه هفت طبقه میگفتند.
توصیه شهید درباره بیتالمال آن زمان یک ماشین تحویل من بود و آقا محسن همیشه به من میگفت: سعی کن از بیتالمال کمتر استفاده کنی. یک روز در حال بردن غذای بچهها به اردوگاه بودم که دیدم آقا محسن با پای زخمی و لنگ لنگان به سمت باختران میرود. رفتم تا او را با ماشین ببرم اما محسن نپذیرفت هر چه اصرار کردم قبول نکرد و گفت: بچهها گرسنه هستند و باید برای آنها غذا ببری. |