زبان فارسي که زبان ملي ما و وسيله ارتباط ميان ايرانيان و فارسي زبانان داخلي و خارج کشور است، به صورت فعلي خود بيش از هزار سال عمر و ادبيات مکتوب دارد. اما از بخت بلند ما ايرانيان، زبان ما در اين مدت کمتر تحول بنيادي پيدا کرده است. هر چند، در نخستين قرن هاي تکوين زبان فارسي، در سطح واژگاني و نحوي تفاوت هايي ميان متوني که در مناطق مختلف ايران نوشته شده ديده مي شود. هر چه پيشتر مي آييم اين تفاوت ها کمتر مي شود. نوشتن برخي از کلمات به صورتي که در منطقه جغرافيايي خاصي به کار مي رفته و ضبط متفاوت برخي از صيغه هاي فعل، که از ويژگي هاي متوني است که تا قرن هاي ششم و هفتم تأليف شده، بعدها از ميان مي رود، به طوري که امروز همه ما حس مي کنيم که فارسي را به يک شکل و يک صورت مي نويسيم و ظاهراً در خواندن نوشته يکديگر با مشکلي مواجه نمي شويم. با اين حال رسم الخط يا شيوه خط يا دستور خط فارسي تا اين اواخر قاعده مشخصي نداشت. به نظر نمي آيد که تا پيش از دهه دوم قرن حاضر کسي به مسئله رسم الخط و به ويژه به مسئله استقلال کلمات و کلمات مرکب و جدانويسي يا سرهم نويسي آنها آگاهانه انديشيده باشد، و نسخه هاي خطي که از گذشته در دست داريم گواه اين بي توجهي است...
در واقع جستجو براي يافتن قواعدي براي رسم الخط در متون قديمي کاري عبث است. نياز به رسم الخط واحد، مسئله جديدي است. نه گذشتگان را بايد ملامت کرد که چرا به فکر آن نبوده اند و نه بي توجهي به اين مسئله را بايد به حساب فضايل ايشان نوشت. حتي در زبان هاي اروپايي نيز که بسياري از مشکلات خط ما را ندارند، توجه به وحدت رسم الخط پديده جديدي است و پيش از قرن هاي شانزدهم و هفدهم ميلادي در بسياري از زبان ها گاهي واژه اي را به چند صورت مي نوشتند. ...
در ايران، جستجوي شيوه واحدي براي رسم الخط فارسي از زماني آغاز شد که شمار کتابهاي چاپ شده افزايش يافت. آموزش همگاني گسترش پيدا کرد و به خصوص کتاب هاي درسي مدارس يکسان شد. اگر تأملات پراکنده اي را که پيش از آن درباره اين مسئله صورت گرفته بود کنار بگـذاريم حـاصـل نخستين کــوشش آگاهانـه دستــه جمعي در اين زمينه رسم الخطي بود که در موسسه انتشارات فرانکلين تنظيم شد که در آن زمان کار توليد کتاب هاي درسي را برعهده داشت. از آن پس رسم الخطهاي مختلفي، چه از سوي افراد و چه از سوي موسسات دولتي و غيردولتي، منتشر شده است که آخرين آنها دستور خطي است که فرهنگستان زبان و ادب فارسي منتشر کرده است.
اگر از کساني که دستي به قلم دارند بپرسيد که از اين انواع گوناگون رسم الخط ها چه اصولي در يادشان مانده است، احتمالاً جواب خواهند داد که همه آنها برمبناي دو اصل مشترک شکل گرفته اند، که يکي رعايت استقلال کلمات است و ديگري آسانخواني. اما اگر بپرسيم که از اين دو اصل چه قواعد مشترکي حاصل شده است، شايد جز اين جوابي نداشته باشند که دو چيز:
«مي» فعل استمراري و «به» ي حرف اضافه را بايد جدا نوشت. اگر از اين دو قاعده، که تقريباً در ميان همه رسم الخط ها مشترک است بگذريم، عالم رسم الخط معرکه آرا است و ميدان دستورالعمل هاي مختلف و گاه متضاد.....
من در اين مقاله اين داستان را، به خصوص از لحاظ مسئله جدانويسي و سرهم نويسي و شيوه نوشتن کلمات مرکب، به اختصار بازگو مي کنم. رسم الخط اوليه فرانکلين که بنايش بر سرهم نويسي کلمات مرکب بود و در اين زمينه گاهي افراط مي کرد، بعدها تعديل شد و مبناي رسم الخطهايي شد که به ترتيب زماني، در سازمان ويرايش و توليد فني دانشگاه آزاد ايران (سابق) و مرکز نشر دانشگاهي تدوين شد. بسياري از ناشران دولتي و خصوصي و مولفان نيز همين رسم الخط را باز با تفييرها و تعديل هايي، در شيوه نامه هاي خود اقتباس يا توصيه کردند. تحرير اخير رسم الخط فرهنگستان نيز کم و بيش ادامه همين سنت است.
تقريباً همزمان با رسم الخط فرانکلين، رسم الخط ديگري نيز در انتشارات دانشگاه تهران تدوين شد که چند استاد نامدار زبان و ادب فارسي در تهيه آن شرکت داشتند. اين رسم الخط شايد به اين دليل که تهيه کنندگان آن به خط فارسي متون کهن نظر داشتند، حتي آن مقدار جدانويسي را هم که رســمالخـط فرانکلـين ضـروري و بجا دانستـه بــود (از جمله درمورد «مي» سر فعل استمراري) توصيه نمي کرد. اين رسم الخط، شايد به اين دليل که در کتاب هاي درسي دبستاني به کار نمي رفت، عقبه اي نداشت، هر چند درميان استادان ادب فارسي هستند کساني که يا به اين رسم الخط اعتقاد دارند و يا به پشتگرمي آن به رسم الخطهاي ديگري که تدوين شده مي تازند.
در دهه هفتاد، در حوزه هايي بيرون از اين مراکز شناخته شده و متمرکز نشر، تمايل ديگري در رسم الخط فارسي پديد آمد که، به پيروي از برخي از نويسندگاني که پيش از اين به صورت انفرادي رسم الخط ويژه اي داشتند، بنا را بر جدانويسي کلمات گذاشتند. اين رسم الخط در سال هاي اخير، به پشتوانه نام و نفوذ کلام يکي از شاعران بزرگ معاصر که بر آن صحه گذاشت، در ميان گروهي از ناشران، عمدتاً خصوصي، رواج يافته است.
فراموش نکنيم که از همان دهه چهل اختيار کردن يک رسم الخط نامتعارف (با نشانه هايي چون نوشتن «ي» بدل از کسره اضافه در کلمات مختوم به «هـ» و حتي نوشتن «حتي» و «حتماً» به صورت «حتا» «حتمن») از نشانه هاي پيشتازي در عرصه ادب شمرده مي شد. اما اين شيوه ها، تا سالهاي اخير، در ميان ناشران قبولي نيافته بود و ناشران بخش خصوصي يا به رسم الخط خاصي پايبند نبودند و دست نوشته مولف يا مترجم را بدون دخالت در رسم الخط آن به چاپ مي سپردند و يا از معروفترين رسم الخط آن زمان، که همان رسم الخط فرانکلين بود، پيروي مي کردند.
از اين که بگذريم، هيچ کس نيست که يکي از رسم الخط هاي موجود را دربست قبول داشته باشـد و معمـولاً نويسنـدگان و ويراستـاران هر يــک در اين باره سليقه اي دارند. چون هريک از اين رسم الخط هاي مدون و نامدون در ميان ما خيل عظيـم ويراستــاران، کــه اگــر هيچ کاري نکنيم دست کم بايد سر هم کرده هاي صاحب اثر را جدا و جدا کرده هاي او را سر هم کنيم، هواداران معتقد و متعصبي دارد، حدس مي توان زد که از اين ميان چه بلبشوي عظيمي پديد مي آيد. قبول نداريد، ده کتاب را از ده ناشر مختلف برداريد و رسم الخط هايشان را با هم مقايسه کنيد. وقتي من اولين بار در کتابي ديدم که چيزي که پيش از آن همواره به صورت «مسئله اي» يا «مسأله اي» يا «مسئله يي» ديده بود به صورت «مسئله ايي» چاپ شده است ابتدا گمان کردم که غلط چاپي است. اما وقتي ديدم که در هميـن کتــاب «گــونــه اي» ( يــا «گونـــه يي») بــه صـــورت «گونــه ايي» و «پنجـــره اي» (يا «پنجره يي») به صورت «پنجره ايي» و «نشانه اي» («نشانه يي») به صورت «نشانه ايي» (و قس علي هذا) چاپ شده است، فهميدم که اشتباه مي کرده ام و با رسم الخط جديدي روبرو هستم که سازنده آن لابد بنابر حکمتي که بر امثال بنده پوشيده است، اين شيوه نگارش را «درست تر» و «منطقي تر» يافته است. (از حق نگذريم، ويراستار اين کتاب در رسم الخط شعرهاي ديگران دست نبرده بود و مثلاً دو مصرع از فروغ فرخزاد - «با دو چشم شيشه اي دنياي خود را ديد» و «هيچ نيمهاي اين نيمه را تمام نکرد» - را به همين صورت که مي بينيد باقي گذاشته بود!)
صاحبان آثار در چنين وضعي چه مي کنند؟ برخي از آنها که صاحب نامند و خود به رسم الخط خاصي اعتقاد يا عادت دارند، ناشر را وادار مي کنند که در رسم الخط ايشان دست نبرد، يا کار خود را به ناشري مي دهند که رسم الخط ايشان را قبول دارد. برخي ديگر که به اين اندازه اصرار يا حوصله يا اعتبار ندارند، در مقابل پافشاري ناشر يا ويراستار او تسليم مي شوند و کار رسم الخط را يکسره به نـاشر مي سپــارند؛ چــون به هر حال چاپ شدن يک اثر با رسم الخطي که انسان قبول ندارد بهتر از چاپ نشدن آن است و بحث با ويراستار هم معمولاً بيفايده است ......
رسم الخط، مثل قواعد رانندگي، مثل خود خط، يک امر وضعي و قراردادي است. قرارداد هم به خودي خود نه درست است و نه غلط، بلکه معتبر يا نامعتبر است و اعتبار خود را يا از سنت مي گيرد يا از ضرورت، البته تا وقتي که در کوچه ها و خيابان ها جز اسب سوار و خرسوار، آن هم روزي چندنفر، عبور نمي کرد. ضرورتي هم نبود که سمتي را به رفت و سمتي را به برگشت سوارگان اختصاص بدهند. اما وقتي کجاوه و پس از آن اتومبيل زياد شد، عقلاً فهميدند که بايد يک سمت خيابان را به آيندگان اختصاص دهند و سمت ديگر آن را به روندگان ....
همان طور که در ابتداي مقاله اشاره کردم، از سنت نمي توان قواعدي براي رسم الخط فارسي استنباط کرد، زيرا ملاک ها دگرگون شده است. يک کاتب قديمي بيشتر به زيبا بودن ترکيب بندي نوشته اش مي انديشد تا به خوانا بودن آن، اما ما از آن زمان که پذيرفتيم که در چاپ، خط زيبا و ايراني نستعليق را رها کنيم و به دلايل عملي خط نسخ را بکار ببريم، به ملاک زيبايي ترکيب بندي هم پشت کرديم. درواقع، رسم الخط پيش از آن که از نيازهاي نوشتن برخيزد، با چاپ ارتباط دارد: مسئله استقلال کلمات با وجود «فاصله بجا» در چاپ ارتباط دارد و جدا نوشتن کلمات مرکب در عين حفظ پيوستگي آنها به اين دليل ممکن است که چاپ به ما امکان «فاصله صفر» را مي دهد، و گرنه در نوشتن تقيد به اين قراردادها معمولاً ممکن نيست.
غالب کساني که رسم الخط خود را تنها رسم الخط «درست» و «منطقي» مي شمارند، از اين نکات ساده و ابتدايي که فهرست وار بر ميشمارم غافلند:
1. رسم الخط امري قراردادي است: با هيچ دليل و برهاني، جز دليل سهولت و آسانخواني، نمي توان برتري رسم الخطي را بر رسم الخط ديگر ثابت کرد. آسانخواني هم خود نتيجه جا افتادن يک قرارداد است. اگر به قراردادي مجال بدهيم که قبول عام پيدا کند تبديل به سنت مي شود و عموم مردم خلاف آن را دشوار خواهند يافت.
2. ملاک در رسم الخط يکدستي هر چه بيشتر است، نياز به تدوين رسم الخط براي خط فارسي هم از نياز به يکدستي برخاسته است. هر کوششي که به نام «منطق خط فارسي» به ايجاد نايکدستي بيشتر در خط فارسي منجر شود نقض غرض است.
3. رسم الخط با چاپ ارتباط دارد. بنابراين نمي توان در تدوين رسم الخط امکانات حروفچيني و چاپ را ناديده گرفت.
اگر ما امروز رسم الخط واحد نداريم، و معلوم هم نيست که در آينده نزديک داشته باشيم، به نظر من به دلايل زير است:
1. عدم صراحت و عموميت نداشتن قواعد. در رسم الخط هاي موجود، قاعده بر اين است که قاعده اي ذکر مي شود. آنگاه براي آن، انواع استثناها برشمرده مي شود. اين استثنا هم با استفاده از مقولات دستوري تعريف مي شوند، يعني به جاي اينکه فهرست بسته اي از استثناها به دست داده شود. تعريفي، عموماً دستوري، از آنهـا مي شـود و بعـد تشخيص موارد آنها به استفاده کننده از رسم الخط واگذار مي گردد.
2. وجــود حالات مرزي و بينابين که به ذوق استفاده کننده واگذار مي شود. ملاک زيبايي و آسانخواني گاهـي بــا ملاک يکدستي در تعارض مي افتد و معمولاً اين دومي است که قرباني مي شود. چنين کاري در خط فارسي – به ويژه درمورد کلمات مرکب – ناگزير است و به اين دليل است که هيچ جدانويس يا سر هم نويسي، هر قدر هم اصولي باشد، نمي تواند هميشه به ملاک کلي خود پايبند بماند. اما تشخيص اينکه چه صورتي زيباتر است و چه صورتي زشت تر خود ملاک روشني ندارد. باز در اين مورد ذوق استفاده کننده از رسم الخط حاکم است.
3. امکانات حروفچيني و چاپ که متغير و در تحول است. ورود امکان جديدي در حروفچيني کساني را که با رسم الخط ذوق ورزي مي کنند به فکر مي اندازد که از اين امکان استفاده کنند و بنابراين به شکستن چيزي که تا ديروز قاعده بوده است دست مي زنند.
4. نبــود ضمــانت اجــرا. ساختــار اجتمـــاعـي ما به گونه اي است که هيچ دستگاهي، هر قدر هم رسمي باشد، اين اختيار و قدرت را ندارد که رسم الخط مختار خود را سراسري و بر همه دستگاههاي ديگر حاکم کند. اگر هم اين کار را درمورد دستگاه هاي دولتي بتوان کرد، وادار کردن بخش خصوصي به تبعيت اجباري از يک رسم الخط خاص نه ممکن است و نه مطلوب.
عواقب ناگوار اين وضع برکسي پوشيده نيست. فرزندان ما در مدرسه چيزي را به عنوان صورت درست نگارش يک کلمه يا ترکيب مي آموزند و اگر بر خلاف آن بنويسند نمره ديکته شان کم مي شود و بعد خلاف آن را در کتاب ها و روزنامه ها مي بينند؛ خوانندگان مجبورند هر بار که کتابي را به دست ميگيرند نخست مدتي تمرين کنند تا چشمشان با خصوصيات رسم الخطي آن آشنا شود؛ و نويسندگان و مترجمان هر بار که با ناشري سر و کار پيدا مي کنند يا بايد رسم الخط او را بياموزند و يا مدتي را با او يا ويراستارش به بحث در رسم الخط بگذرانند.
خط فارسي و رايانه
اين همه در جنب مشکلاتي که نبود يک رسم الخط واحد در آينده براي خط فارسي به وجود خواهد آورد، هيچ است. اين مشکلات عمدتاً به کاربرد خط فارسي در رايانه مربوط مي شود و مي توان گفت که اگر همگاني شدن و رواج چاپ بود که ضرورت رسم الخط واحد را مطرح کرد، اين بار همگاني شدن رايانه است که زيان هايي را که فارسي زبانان از نبود رسم الخط واحد مي بينند، سنگين تر خواهد کرد.
رايانه ابزار يا رسانه اي است که کاربرد آن روز به روز در همه جوامع، و ا زجمله در جامعه ما، گسترش مي يابد. يکي از ابتدايي ترين استفاده هايي که از رايانه مي توان کرد، حروفچيني و تهيه متون به قصد تکثير يا چاپ است. از اين گذشته، امروز بسياري از مردم حتي نوشته هاي معمولي و نامه هاي اداري و شخصي و يادداشت هاي خود را هم با اين ابزار تهيه مي کنند. رايانه، در ساده ترين نقش خود، يک ماشين تحرير پيشرفته است. اما فقط ماشين تحرير نيست. با اين ابزار نه فقط مي توان متني را تايپ کرد، بلکه مي توان متون مفصل را در آن ذخيره کرد و در متني، هر قدر هم مفصل باشد دنبال واژه يا ترکيب معيني گشت و موارد ظهور آن را در آن متن پيدا کرد و براي آن متن فهرست يا نمايه تهيه کرد: به کمک رايانه مي توان متن نوشته شده را تصحيح املايي و تا اندازه اي تصحيح انشايي کرد: ترجمه ماشينـي يکــي ديگـر از امکانــات رايــانه است که به خصوص درمورد متون فني و متوني که واژگان محدود يا معاني نسبتاً مشخصي دارند بسيار کارآمد است.
زبان و خط فارسي هنوز نتوانسته است از اين امکانات رايانه چنانکه بايد استفاده کند. اين امر دلايل متعددي دارد. يکي از اين دلايل اين است که شرکت هاي بزرگ توليد نرم افزارهاي تايپ و ويرايش (مثل ميکروسافت) با ايران روابط اقتصادي ندارند و چون بازاري در ايران سراغ ندارند که حقوق مادي و معنوي آنان را رعايت کند؛ خود را ملزم به طرح نرم افزاري براي خط فارسي نمي بينند.
به اين دليل، نرم افزارهاي موجود فارسي بر دو نوع است، يکي نرم افزارهايي که مستقيماً در ايران تهيه شده است و برخي از آنها نسبتاً پيشرفته اند. اما اين نرم افزارها به دليل سازگار نبودن با نرم افزارهاي جهاني قابليت ايجاد ارتباط در خارج از مرزهاي ايران را ندارند. اين نرم افزارها فقط به کار تايپ مي آيند. از اين گذشته، به دليل نبود رسم الخط واحدي که صورت درست کلمات را به دست دهد، تهيه کنندگان اين نرم افزارها هيچ گاه به سراغ فراهم آوردن نرم افزاري براي تصحيح ماشيني متون نرفته اند، و در نتيجه ما همچنان از يکي از ابتدايي ترين امکاناتي که رايانه در اختيار ما مي نهد محروم مانده ايم. از اين گذشته، اين نرم افزارها، چون با سرمايه گذاري نسبتاً سنگين تهيه مي شوند و بازار آنها هم محدود به داخل ايران است، نسبتاً گرانند، و چون استفاده از آنها هم آسان نيست به موسسات انتشاراتي و دستگاههاي دولتي محدود مانده اند.
نوع دوم از نرم افزارهاي موجود در بازار ايران نرم افزارهايي است که بر پايه نرم افزارهاي معروف خارجي تهيه شده است. به اين صورت که جوانان با استعداد ما با هوش خداداد خود و با استفاده از فرصتي که تحريم اقتصادي آمريکا و عضويت نداشتن ايران در معاهده ها حق مولف ايجاد کرده است، قفل يک نرم افزار موجود خارجي را مي شکنند. برخي از نشانه هاي عربي آن را با حروف خاص خط فـارســي (پ، ژ، چ، گ) جانشين مي کنند و آن را به عنوان نرم افزار فارسي به قيمتي بسيار نازل به بازار عرضه مي کنند. اين نرم افزارها به چند مشکل اساسي مبتلا هستند:
- تهيه کنندگان اين نرم افزارها عموماً مهندسان جواني هستند که از خط و نوشتار فارسي تصوري ابتدايي دارند و تنها چيزي که از اين خط مي دانند وجود چهار حرف ويژه است که در الفباي عربي وجود ندارد. اما از اين نکته غافلند که ما در خط فارسي، به دلايل آميختگي متون ما با عبارات عربي، به همه علايم خاص زبان عربي هم نياز داريم و به دليل بي توجهي به اين مسئله برخي از علايم خاص عربي را از بين مي برند. اگر اين روزها گاهي بر صفحه تلويزيون خود آيه يا روايتي را ديديد که مثلاً «تا»هاي گرد (ة) آن همه به صورت «هـ» حروفچيني شده است. بدانيد که گناه از نرم افزار است.
- در زبان عربي کلمه مرکب، به معناي رايج در زبان فارسي، وجود ندارد. در خط عربي، هر جزء معني داري جدا از اجزاء پيش و پس از خود نوشته مي شود و تنها استثناء حرف ربط «و» است که با کلمه بعد از خود فاصله ندارد و البته به دليل شکلش به آن نمي چسبد، بـــه ايـن دليل است که غالب نرم افزارهايي که براساس عربي تهيه شده، يا فاصله صفر ندارند و يا اين فاصله را نمي توان به آسانــي در آنهــا ايجــاد کـرد. جالب اينجاست که باب شدن مسئله جدانويسي کلمات مرکب در برخي از رسم الخط ها با رواج استفاده از اين نوع نرم افزارها همزمان بود. در نتيجه باز يکي از آن موارد نقض غرض پيش آمد: در بسياري از متون تايپ شـده اي کـه اين روزهـا ميبينيم کلمات مرکب نه به صورت دو يا چند جزء جدا از هم اما نزديک به هم، بلکه به صورت مجموعهاي از کلمات جداگانه که بين هر دو تاي آنها به اندازه دو کلمه مستقل فاصله هست، تــايپ شـده انــد. در حالــي کــه ايــن نوع نرم افزارها به سرهم نويسي بهتر راه مي دهند.
مشکلاتي که ذکر کرديم درمورد ذخيره کردن اطلاعات در رايانه هم وجود دارد. اخيراً برخي از موسسات تهيه نرم افزار اقدام به ضبط متون فارسي بر روي لوح فشرده براي استفاده در رايانه کرده اند. از فوايدي که اين کار مي تواند داشته باشد، کمک به بازيابي واژه ها درمتون و نيز پژوهشهاي بسامدي در متون مکتوب است. بسياري از لوح هاي فشرده اي هم که در ايران تهيه شده به ساز و کارهايي براي جستجوي واژه ها مجهزند. اما اين ساز و کارها هر چند به طور تقريبي مفيدند، اما به نتايج جستجو به کمک آنها نمي توان در بست اعتماد کرد، زيرا به دليل يکسان نبودن رسم الخط و نيز رعايت نشدن حد و استقلال کلمات، چه بسا واژه مرکبي، به اين دليل که جدا از هم تايپ شده، در نتيجه جستجو ظاهر نشود و يا واژه بسيطي در اثر اشتباه ماشين نويس، که آن هم نتيجه نبود راهنماي مطمئني براي رسم الخط است، به صورت دو واژه ضبط شود. من خود با جستجو در يکي از اين لوحها به چند مورد واژه «لوله» در ديوان حافظ برخوردم، علتش چيزي نبود جز تجزيه واژه «ولوله» به دو جزء «و» و «لوله». اشخاص و نهادهايي که در پي ايجاد کتابخانه هاي رايانه اي از متون فارسي هستند بايد به اين نکته توجه داشته باشند که تا رسم الخط جامع و يکساني براي زبان فارسي تهيه نشود، فوايدي که از اين کار مي توان برد بسيار محدود و مشکوک خواهد بود.
برخي ديگر از مشکلات ناشي از نبود رسم الخط واحد در فارسي به حضور زبان فارسي در اينترنت مربوط مي شود. درست است که بخش اعظم ارتباطاتي که از طريق اينترنت ايجاد مي شود به زبان انگليسي است، اما ديگر زبان هاي مهم اروپايي – فرانسه، آلماني، اسپانيايي، روسي – و زبان هايي چون ژاپني و عربي هم توانسته اند در اين فضا راه يابند. غيبت خط و زبان فارسي از فضاي اينترنت باعث شده است که ايرانيان غالباً به خط لاتين با يکديگر مکاتبه کنند و کمترين عوارض اين کار، رواج شکسته نويسي، استفاده از لهجه ها و زبان هاي محلي به جاي فارسي با روي آوردن به زبان انگليسي است. بررسي تفصيلي اين مشکلات مجالي ديگر مي خواهد.
* * *
اميدوارم با اين توضيحات روشن شده باشد که رسم الخط فارسي به يکدست شدن نياز دارد و راه يکدست کردن آن نيز اين است که همچنان بر سر جزئيات رسم الخط هاي موجود با هم درگير شويم و نيرو و توان خود را در اين بحث هاي انتزاعي به هدر دهيم. چاره اين است که – لااقل تا آنجا که به دولت و ارگان هاي دولتي مربوط مي شود – يکي از رسم الخط هاي موجود را جدي بگيريم و سعي کنيم که آن را در همه نوشته هاي رسمي به کار ببريم. از جمله در کتاب هاي درسي، مجلات و روزنامه ها و متون نوشتاري صدا و سيما.... |