حل مشكلات عصبانتي و سرزنش خود
از آن جايي كه طلاق يك تصميم اختياري است و توسط يكي با هر دو والد صورت ميگيرد، كودكان ميخواهند آنها را سرزنش كنند براي خودخواهي آنها و اين كه به احتياجات آنها اهميت نميدهند، يا اين كه كودكان خودشان را سرزنش ميكنند كه چرا باعث جدايي خانواده شدهاند. عصبانتي موجود از هر دو يا يكي از والدين يكي از خصوصيات بچههاي طلاق است مخصوصاً بچههاي بزرگتر. محققان دريافتهاند كه قدرت كودك براي بخشش والدين و اصلاح روابط و دوستي آنها است. تعدادي كتابهاي مفيد براي كودكان وجود دارند كه به آنها كمك ميكند مراحل و كارهاي مربوطه به طلاق را درك كنند و اين واقعيت كه آنها نبايد براي طلاق سرزنش شوند. بيشتر اين كتابها اختصاصي پيشنهاد نمايند تا بيماران آنها سطح تكاملي بيشتر و درك بيشتر از موضوع داشته باشند و كتابها را براي آنها شرح دهند. عصبانيت شديد كودك باعث واكنش بد و منفي ميگردد. يك محيط با ساختار سازگار در خانه و مدرسه مقداري از امنيت خاطر را كه كودك احتياج دارد در طي اين دورهي آشفتگي و تغيير براي او فارهم ميآورد.
مشاورهي گروهي كه به نمايشنامه بازي كردن و بازي درماني، نقاشي، نويسندگي تأكيد دارند ميتوانند به كودك كمك كنند عصبانتی خود را بيان نمايد و بگويد كه احساس گناه ميكند. بحثهاي حل مشكلات كه به صورت گروهي بيان ميشوند به كودك كمك ميكند كه راههاي ساختاري براي كنترل احساسات خود بيابد.
پذيرش طلاق براي هميشه
Wallerstein در سال 1983 اشاره به اين نكته ميكند كه روياي يك خانواده دوباره گرد هم جمع شده به طور شديدي روي كودكان طلاق فشار ميآورد حتي وقتي كه والدين با ديگر افراد ازدواج ميكنند. از آن جايي كه از دست دادن والدين به علت مرگ خط بطلاني براي اين خيال است، اين واقعيت كه هر دو والدين زنده هستند با اين خيال مداوم همراه يمشود كه دوباره خانواده به حال اول باز گردد. واقعيت درماني ممكن است به كودك كمك كند كه هميشگي بودن طلاق را بپذيرد. مشاورهي گروهي با ديگر كودكان كه دارند اين مقوله را پشت سر ميگذارند يا قبلاً آن را تجربه كردهاند ممكن است راهگشا باشد. شمايي از خانواده قبل از طلاق و در حال حاضر تغييرات خوب و بد خانواده تا موقع طلاق، فيلمها و كتابهاي راجع به طلاق و ديگر روشهاي زندگي خانوادهها (خانوادههاي تشكيل شدهي بعدي، خانوادههايي با يكي از والدين) اغلب بحثهاي جالبي را به وجود ميآورند.
رسيدن به اميدهاي واقعي در مورد ارتباط افراد خانواده
در سالهاي نوجواني، كودكي كه در خانوادهي در حال طلاق است بايد مسائلي را حل كند البته در مورد ارتباطات افراد خانواده و اطرافيان ياد بگيرد كه براي ارتباط با آنها سعي كند و اين را خوب بداند كه شايد آنها مفيد باشند و يا نباشند. انجام اين كار احتياج به اين دارد كه كودك احساس ميكنند كي آنها را دوست ندارد و بيارزشاند، براي اين كه آنها در مورد طلاق احساس گناه ميكنند يا به علت اين كه آنها باورد دارند كه يكي يا هر دو والد آنها را پسزدهاند و در مورد احساسات آنها و آسايش آنها نگران نيستند. Wallerstein و ... در سال 1989 نوشت كه بعضي نوجوانان به رفتارهاي غلط و منفي روي مياوردند (هرج و مرج، الكل، مواد مخدر، و از اين قبيل) كه نشاندهندهي عزت نفس كم است. يك كار مهم براي نوجوانان اين موضوع است كه بدانند ميتوانند دوست داشته باشند يا مورد دوست داشتن واقع شوند. آنها بايد بياموزند كه در ارتباطات خود باز عمل در كنند در حالي ميدانند طلاق يا از دست دادن چيزي امكان دارد. بر طبق تحقيقات اين دو دانشمند تجزيه و تحليل مؤثر از اين وظيفهي روانشناختي ديرين يعني (شانس خود را در عشق بيازما) منجر به اين ميشود كه از آسيب رواني آزاد شوند و براي خانوادههاي طلاق و كودكان آنها شانس ديگري فراهم آورد. اين دو دانشمند نتيجه ميگيرند كه اثرات طلاق خيلي از آن چه قبلاً فكر ميشد. فراگيرتر و درازمدتتر است.
در تحقيقات قبل در سال 1980 اعلام كرد كه پسران نشانههاي بيشتري از آسيب را بروز ميدهند و اين موضوع در دوران نمو آنها بيشتر از دختران در خانواده طلاق ديده ميشود. اين دو دانشمند در سال (1989) يك اثر جديد يافتند، مشكلات دختران آشكارتر ميشود وقتي به دوران جواني ميرسيدند.
بيست سال بعد از اين كه اين دانشمندان تحقيقات اساسي خود را شروع كرد به اين نتيجه رسيد كه عصبانيت مداوم والين هنوز يك فاكتور مهم در زندگي فرزندان آنهاست. خيلي از نمونههاي كودكان اكنون بزرگ شدهاند ولي موفق نيستند و مشروب ميخورند بعضي از آنها به جرائم شديد روي ميآورند. يك سوم دختران مشكلات ارتباطي دارند. در بيست و پنج سال تحقيق مداوم وي در مورد 131 كودك كه از سال 1970 شروع شد گزارش ميدهد كه اثرات طلاق به نظر ميرسد كه انباشته ميشوند و تأثيرات آن در طي زمان افزايش مييابد. او دريافت كه حدود نيمي از 131 كودك با مواد مخدر و الكل دست به گريبان هستند، دختران بيشتر تمايل دارند كه از نظر جنسي فعال شوند و يك سوم از شركتكنندگان در اين تحقيق كه كوچكتر بودند (2 تا 6 سال در سال جدا شدن والدين) به تحصيلات خود ادامه نداند و پس از دبيرستان آن را ترك كردند. اگرچه 40% سرانجام كالج را تمام كردند و بيشتر آنها در روابط بياعتماد بودند، و احساس ميكردند كه شكست والدين خود را دوباره تكرار ميكنند). (Wendel 1997)
از مطالعهي مداوم Wallerstein انتقاداتي هم ميشد زيرا او از تكنيك مصاحبه استفاده ميكرد نمونههاي او اغلب سفيدپوست و از خانوادههاي متوسط بودند و كمي و كاستيهاي ديگري هم ديده ميشوند. اگر چه، wendel در سال 1997 نتيجه گرفت كه يك نكته به طور اجتنابناپذيري شفاف است، طلاق زندگي كودكان را مشكلتر ميسازد. ص 35
اين مهم كه پدر در خانه نيست روز بهر وز با اهميتتر ميشود. طالق ارتباط فرزند و والد را تغيير ميدهد و وقتي كه پدر در خانواده حضور ندارد يك پيوند هيچ گاه ممكن نيست كه ايجاد گردد يا اصلاًاز بين هم ميرود و اين خسارتي است كه به كودك وارد ميوشد. در واقع تعدادي از مطالعات نشان مي دهند كه پسران داخل خانوادهي تك والدي (كه از طلاق حاصل شده يا فرزند بودن ازدواج والدين به وجود آمده) آخر يا سر از دارالتأديب در ميآورند و يا از دادگاه كيفريي بزرگسالان. (whitehead /1993). قوانيني كه پدران بيتعهد را وادار سازد وظيفهي تأمين خواستها و بودجهي فرزند را متقبل شوند، گسترش پيدا كردهاند ولي حضور فيزيكي پدر هم در نمو و رشد كودكان از اهميت يكساني با آن موضوع برخوردار است مخصوصاً پسران.
بر طبق خلاصه مطلب بينالمللي كودكان (whitehead /1993) در طي سال گذشته كه حدود يك ششم كودكان پدر خود را ديدهاند و حدود نصف كودكان پدر خود را اصلاً نديدهاند، ده سال بعد از طلاق اين موضوع به دو سوم كودكان ميرسد. پدراني كه ارتباط خود را حفظ مي:نند خيلي تمايل دارند كه فعاليتهاي تفريحي در موقع ملاقات داشته باشند تا اين كه بخواهند آنها را راهنمايي كنند و نظم را بياموزند يعني آن طوري كه معمولاً در خانههاي معمولي و حضور پدر و مادر اين كار صورت ميگيرد، مشاوراني كه با پدر و مادرهاي كودكان در موقع طلاق كار ميكنند با نصيحتهاي مشاورهاي به آنها كمك ميكنند.
بعضي از پيشنهادات زير براي والدين ممكن است مفيد باشند:
1- صحبت كردن با كودك در سطح فهم و در مورد طلاق (مشاور ممكن است اين موضوع را با والدين هم در ميان گذاشته باشند) و توضيح دهد كه چه اتفاقي افتاده البته به تناسب درك كودك و ارتباطي كه كودك با اين تجربه خود داشته است و تأكيد به اين كه كودك مقصر نبوده است. نگه داشتن خطوط ارتباطي به صورت روشن و واضح تا اين كه كودك ترس و نگراني خود را سريعاً متوجه شود و درك كند. اجتناب از سرزنش و انتقاد از ديگر والد و صرفنظر كند از جزئيات دردناك واقعه.
2- طراحي روشهايي كه زندگي كودك را تا سرحد ممكن استوار و محكم و ثابت نگه دارد، حتي اگر تغييراتي را به وجود آورد. كارهاي خانه، تقويم درسي و نظم ثابت به كودك كمك ميكند درك كند كه دنياي او كاملاً عضو نشده است. معلمان و مشاوران، رئيسان مدرسه، مادربزرگها و پدربزرگها و ديگر سيستمهاي حمايتي را به كار گيرد.
3- از كودكان به عنوان انتقالدهندهي پيامها خود بين ديگران استفاده نكنيد. (اعتبار چك كودك مطمئن نيست) يا اين كه در مورد زندگي خصوصي والدين بيشتر تحقيق كند (آپارتمان آنها چه وضعيتي دارد) كودكان هر دوي والدين را دوست دارند و از وفادراي به يكي از آنها خودداري ميكنند.
4- برنامهاي بچينند كه والد غايب را بيشتر ملاقات كند تا كودك را مطمئن كنند توسط هر دوي آنها مورد ستايش است. كودكان گاهي از والد غايب نااميد ميشوند زيرا نه تلفن ميكند و نه ميآيد و اليدن پناهگاه اويند و بايد مقدار زيادي عشق و اميد به او بدهند.
5- صبحت كند با كودك در مورد آينده، بيشتر آنها را با نقشهها و طرحهاي سازنده روبهرو كند نه مشكلات عديده در زندگيشان آنها نياز دارند كه بدانند چه در انتظارشان است.
6- كودكان تجربهكنندهي طلاق در خانواده هنوز بچه هستند و يك سطح درك مخصوص خود دارند از درخواست به اين كه وظايف بالاتر از حد توانشان را بپذيرند، اجتناب كند مثل بودن مرد خانواده، مراقبت از بچههاي كوچكتر، صحبت در مورد كارهاي زياد خانه. اگرچه خيلي از بچههاي طلاق تجربهي افزايش خطرات اجتماعي و فكري دارند، و تحصيل براي آنها مشكل است، بعضي از آنها وضعيت نامتعادل را خنثي ميكنند و نشانههاي شديد افسردگي و فشار روحي را ندارند و در اين تجربه موفق هستند. Schwebel Gately در سال 1992 نواحي را يافتند كه در آنها كودكان به موفقيتهايي رسيده بودند.
1- بلوغ: اين به خاطر آن بودكه تعهد بيشتري در كارهاي خود قبول كردند.
2- گسترش عزت نفس: چون آنها به طور مؤثري با تغييرات مراحل زندگي كنار آمدند.
3- همدلي: به علت افزايش دلسوزي براي تك تك اعضاء خانواده.
4- آندروژني: به علت ديدن مدلهايي نقش جنسي را بزرگ جلوه نداده بودند.
فاكتورهاي مثبت در زندگي آنها كه در توسعهي اين موارد شركت داشتند عبارت بودند از شخصيت مثبت، محيط حمايتي خانواده و محيط حمايتي جامعه (Gately … 1992) در مقالهي خود سعي كردند كه از تحقيقات پايه كمك بگيرند و در مورد بچههاي طلاق پيشنهاد نمودند كه بايد به والدين كمك شود چگكونه درك كنند كه رفتار آنها روي تعديل فرزندان تأثير دارد و ميتواند اثرات طلاق را روي آنها به حداقل برساند.
شماروان و والدين بايد به خاطر داشته باشند تعديل موارد بعد از طلاق براي كودك وقتگير است و احتياج دارد به درك مداوم و اطمينان او. جلسات گروهي والدين ميتواند به والدين كمك كند كه مشكل را درك كنند و كودكان را دريابند و راههاي جديدي براي ارتباط با فرزندانشان بياموزند، روشهاي جديد نظم دادن به آنها را امتحان كنند و تعدداي از محروميتهاي آنها را بكاهند.
همان طور كه در مشاورهي راجع به هر مشكلي از هر حساسيتي مشاهده ميشود نقطه نظرات و افكار ممكن است بر روي واقعبيني مشاور تأثير داشتهب شاد. مشاوران ممكن است بخواهند كه احساسات آنةا را تشخيص دهند كه در موقع واكنشهاي مربوط به والدين طلاق براي والدين و فرزندان آنها و كارهايي كه ميتوانند بكنند مهم است. فرزنداني كه قربانيان طلاق هستند توسط بزرگترها آزار ديدهاند در حالي كه به آنها اطمينان داشتهاند و آنها آمادهي بروز ناسازگاري، نگراني و ... مصمم بودن در مقابل رفتار مشاور هستند.
برای مشاهده ادامه مطلب کلیک کنید