|
|
كودكان در خانوادهي جديد براي سالهاست كه خانوادهي متمركز معمولي به عنوان ايدهآل و خوب در نظر گرفته شده است. با سرعتي كه اكنون طلاق در اين روزها دارد و تعدادي كه از بزرگسالان در هر دوباره ازدواج ميكنند، اين طريقهي نگرش به خانواده ايدهآل بايد بازنگري شود. Wendel در سال 1997 گزارش داد كه بر طبق نظر مركز آمار و بهداشت بينالمللي، حدود 45% كودكان به دنيا آمده در سال 1983 طلاق والدين را تجربه مي كنند و 35% از والدين آنها دوباره ازدواج مينمايند و 20% از اين زوجها، طلاق بعدي را خواستارند. اتصال دو خانواده به هم يك نوع جديد مسائل را به كودك تحميل مينمايد كه بايد از عهدهي آنها برآيد و اين در زماني است كه والدين او از هم جدا شدهاند و اين خود مشكلساز بوده است. هر چه تعداد خانوادههاي دوم افزايش مييابد متخصصان بهداشت روان بيشتر درگير كار با آنها ميشوند و مشكلات بزرگترها و كودكان را در مييابند kantrowitz در سال 1990 اين طور شروع ميكند كه تا دههي 1970 محققان توجه خود را روي خانوادههاي متمركز هستهاي معطوف داشتهاند. خانوادههاي دوم يا خانوادههاي تك والدي مورد غفلت قرار گرتفهآند ولي محققان نشان دادهاند كه اين خانوادهها در ساختار خيلي متفاوت هستند. روشهاي واكنش آنها و وظايف آنها با خانوادههاي معمولي و هستهاي متفاوت است. از آن جايي كه خانوادهي دوم شبيه خانوادهي معمولي در نظر گرفته نميشود، انتظارات و ارتباطات آنها مبهمتر است و پيچيده ميباشد. نه تنها راهنماييهاي اجتماعي و فرهنگي شفاف نيستند بلكه كودكاني كه اعضاء اين دو خانواده هستند بيرون ميروند و خارج ميشوند و يك برنامهي پيچيده و سردرگمي دارند بزرگترها و كودكان تغييراتي در نقش خود تجربه مينمايند و تقاضاهاي آنها متغير است. براي كودكان حل موضوع طلاق اول مشكل است و اين ضعف ساختاري در مرحلهي حاضر باعث بروز فشارهاي رواني و شدائد بيشتري ميگردد. Zeppa در سال 1993 نتيجهي عمومي پذيرفته شده راجع به خانوادهي دوم را آزمايش نمودند و نتيجه گرفتند كه اين نوع خانواده فشار رواني بيشتري از خانوادهي اول به وجود ميآورد. اگرچه تحقيقات آنها با ارزشي است ولي ايرات آن در اين است كه محقق نتيجه ميگيرد كه اختلافات كمتري از آن چه پيشبيني ميشود در خانوادهي دوم به چشم ميخورد. البته نتايج آنها نشان ميدهد كه خانوادهي دوم فشار رواني بيشتري دارد ولي آنها ميگويند اين طرز فكر كه خانوادهي دوم بشتر از خانوادهي اول استرسزاست و مشكلات بيشتري دارد مربوط ميشود به فاكتورهاي اقتصادي و اجتماعي و مخالفت ما با خانوادهي دوم. اغلب يك حس ضعيفتري از ميل به ارتباط صميمي بين والدين دوم و فرزندان دوم وجود دارد. والدين خوانده برايشان مشكلتر است كه ارتباط داشته و دوست داشته باشند فرزنداني را كه از نظر زيستشناسي فرزند آنها نيستند. يك مطالعه در سال 1991 توسط كميسيون بينالمللي بر روي كودكان (whitehead /1993) مي؛ويد كه والدين خوانده كمتر دوست دارند با كارهاي مربوط به زندگي و فعاليتهاي فرزندان خوانده درگير شوند و اين موضوع در خانوادهيها معمولي و يا تك والدي كمتر ديده ميشود. اين يك نتيجهگيري پذيرفته بوده است كه كودكان خانوادهي دوم مشكلات بيشتري از كودكان معمولي دارند و اغلب به عنوان متخلف و غيرقابل اطمينان شناخته ميشوند و با توجه به فاجعهي طلاق با خانوادهي فعلي جور نيستند. Coleman و ... در سال 1995 به اين نكته اشاره ميكند كه خانوادههاي دوم با بحثهاي كليشهاي فرهنگي مواجه هستند كه ممكن است بر روي برقراري ارتباطات جديد تأثير بگذارند. والدين خوانده اغلب به عنوان متجاوز و دوستنداشتني تلقي ميگردند و (مادر خواندهي بدهي) در واقع. فرزند خوانده هميشه لغتي است كه اغلب براي توضيح در مورد يك فرد طرد شده و ناخواسته به كار ميشود. عشق و پذيرش يك مادر يا پدر جديد يك برادر يا خواهر فوراً به وجود نميآيد. كودك ممكن است از تعويض يك والد عصباني باشد و ديگر بچهها را به عنوان متجاوز در زندگي خود تلقي نمايد. اين تعديل ممكن است در كودكان رسيده به سن نوجواني مخصوصاً مشكل باشد چون آنها با مسائل جنسي خود و بلوغ و رشد و احتياج به آزادي و غير وابستگي دست به گريبان هستند و به دنبال شناخت خودشان هستند visher و ... در سال 1995 فهميد كه خانوادههاي دوم ا غلب دچار بيبرنامهگي و علتزايي ميشوند و اخطار ميدهد كه احتياجات آنها نبايد زيادي مشكل جلوه داده شود. Papernow در سال 1995 مراحل زير را براي پيشرفت خانوادههاي دوم مطرح ميكند: 1- مرحلهي آغازين الف- مرحلهي خيال، يك روياست كه خانوادهي جديد ايدهآل است و همه يكديگر را دوست دارند. ب- مرحلهي غوطهوري، واقعيت نشان ميدهد كه يك چيزي در خانواده متفاوت است و درست نيست. ج- مرحلهي آگاهي، شروع به شناخت ساختار جديد خانواده ميكند و احساسات وابسته به آن را روشنسازي مينمايد. 2- مرحلهي حد واسط الف- حركت، كشمكش ممكن است شروع شود زيرا خانوادهي جديد شروع به حركت به سمت ساختار جديد مينمايد. ب- مرحلهي فعاليت، خانوادهي جديد به مرحلهي وفاق و همدلي در ساختار خود و اعمال خود دست مييابد. 3- مرحلهي پايان الف- مرحلهي تماس، ارتباطات خانوادهي دوم عميقتر ميشود. ب- مرحلهي شفافسازي، ارتباط بين اعضاء دور از هم صميميتر ميگردد و استوار ميشود و هنجارها و شيوههاي افراد خانواده بيشتر برقرار ميگردند. خانوادهها و افراد آنها اين مراحل را با سرعتهاي مختلف طي مينمايند. Papernow عقيده دارد كه مشاوران بايد تشخيص دهند كه نيروهاي افراد خانواده چه قدر است و درك آنها تا چه حد اجازه ميدهد اين امور را بفهمند و ساختار فاميل را بايد در نظر بگيرند. مشاوران بايد هم والدين و هم كودكان آنان را كمك كنند كه درخانوادهي دومشان نقش خود را بيابند و به طور مقتضي و شفاف انتظارات همديگر را درك نمايند. شناخت اين نقشهاي جديد در خانواده احتياج به زمان و صبر و شكيبابي دارد. افكار و احساسات بايد به صورت روشن گفته شود و شفافسازي گردد كارهاي روزمره و انتظارات بايد برقرار گردد، ديوار از ديگر والدين بايد طرحريزي گردد و برقراري انضباط از طرف افراد بايد در نظر گرفته شود. بازي درماني در مشاوره، مخصوصاً براي كودكان كوچكتر ميتواند خيلي مفيد باشد. نقاشي، مجلات، مشاور، از طريق كتاب، مشاورهي گروهي با ديگر بچهها درخانوادههاي دوم ميتواند به بچههاي بزرگتر كمك كند تا در احساسات و عقايد خود تجديد نظر كنند. مشاورهي خانوادگي براي كمك به خانوادههاي تازه تشكيل آگاهي آنان را بالا ميبرد و پذيرش همديگر را آسان ميكند و اختلافات فردي را كم و حل مشكلات را تسهيل مينمايد و ميتوانند ساختار حمايتي از همديگر به وجود آورند، ديگر محققان پيشنهاد ميكنند كه مشاوران موقتي احتياج به بررسي نقطه نظرات خود و عقايد خود در مورد برخي از بيماران دارند به خاطر اين كه بتوانند به بالاترين درجهي مؤثر و واقعي درمان برسند. از آنجايي كه شناخت منفي از والدين خوانده به طور كليشهاي در همه وجود دارد، مردي كه متخصصان به آنها كمك مينمايند ممكن است گاهي سهواً همان افكار كليشهاي را بروز دهند و متخصص هم به طور كليشهاي را بروز دهند و متخصص هم به طور كليشهاي اين موضوع را به طور منفي بنگرد. ديگر محققان پيشنهاد ميكنند كه به علاوه مدارس احتياح دارند كه فعاليتهاي خود را به تناسب اثر آنها بر روي خانوادهي دوم زياد نمايند و سياستها و كارهايي كه اجازه ميدهد والدين خوانده در كارهاي مدرسهي كودك شركت نمايند را بيشتر كنند. موقعيتهاي مخصص مثل روز مادر، روز پدر شامل والدين دوم را برگزار نمايند. نظم به زندگي و اختلافات اسمي كه در محفوظات نوشته ميوشد براي اجتناب از خجالت است؟ مدرسه ممكن است تنها جايي باشد كه يك كودك در خانهي جديد خود در آن احساس راحتي كند، مشاوران ميتوانند به پرسنل مدرسه كمك نمايند محيط را بيشتر و راحتتر كنند و مورد پذيرش كودكان با جهان متغيير گردانند. كودكان در خانهي تك والدي اين موضوع در بخش اخير اشاره شده است كه حدود يك سوم كودكان كه در دههي 1980 به دنيا آمدهاند مقداري از زندگي خود را در خانهي تك والدي طي ميكنند و اين نتيجهي طلاق والدين است در سن كمتر از 18 سال آنها. اين آمار شامل تعداد خانههاي تك والدي به وجود آمده توسط والدين ازدواج نكرده نميشود. در دههي 1950 و اوايل 1960 فقط 5% تولدها به مادران ازدواج نكرده تعلق داشت و تا دههي 1990 اين منحني به 27% افزايش يافت يا حدود يك ماد راز هر چهار مادر كه زاييده بود (whitehead /1993) منحنيهايي در اين زمان نشان ميدهند سرعت دارد كم ميشود مادران تنها از لحاظ اقتصادي خيلي آسيبپذير هستند زيرا حقوق آنها معمولاً كم است و خيلي از آنها كمكهاي حمايتي از پدر فرزند خود دريافت نميكنند. مادر تك بودن خيلي به صورت نفر ظاهر ميشود و مادراني كه ازدواج نكردهاند به طور مخصوصي مستعد از دست دادن آسايش خود هستند. فقر البته يك ارتباط قوي با كم بودن موفقيت تحصيلي فرزند دارد و بينظمي رفتاري و حتي جرم در دوران نوجواني.
|
|
تاریخ و زمان انتشار: یک شنبه 7 آبان 1391 |
تهیه و تنظیم: عبدالله خدمتگزار |
منبع : پایگاه فرهنگی اجتماعی شفیق فکه |