واقعيت اين است كه خداوند راز خلقت انسان را در هنگام خلق آدم علیه السلام به ملائكه بيان نمود:
إِنِّى جاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِيفَةً
ملک ها كه پيش از وى آدمى را نديده و از كارها و اعمال وى اطلاعى نداشتند (البته مطابق يكى از اقوال) ولى از تركيب ساخت وى كه تلفيقى از خاك و ماده و روح الهى بود توانستند حدس بزنند كه انسان كارش فساد در روى زمين و خونريزى خواهد بود، ولى سجده آنها در برابر آدم علیه السلام نشان داد كه در پشت اين اعمال احتمالى ظاهرى رازى بزرگ نهفته و آن مقام عبوديت انسان در مقابل خداوند، با وجود دارا بودن بعد ملكى و طبيعى وى است، چندان كه هر لحظه او را به فساد، گناه و غفلت مىكشاند، از همان ابتداى خلقت دو نيروى ظاهرى و باطنى در درون انسان صفآرايى كرده و هر كدام سعى كرده قلب انسان را كه مطابق برخى روايات عرش خداوند و حرم الهى است تسخير نمايند: شيطان و نفس اماره در مقابل پيامبران الهى و عقل كه هر كدام بنا به تناسب حقيقت ظلمانى و نورانى خود انسان را در اين مرحله از وجودش- حيات ملكى و طبيعى- به تسخير خود در مىآورد، حال اگر اين انسان در مقابل خداوند متعال خاضع و خاشع شده و تنها او را پرستش كند به جهت دارا بودن قوه شهوانى و شيطانى و تحت تأثير آنها واقع نشده بر ملائكه (كه تنها بعد روحانى و الهى بر وجود آنها سيطره دارد و كارى جز خير و نور نمىتوانند انجام دهند) برترى دارد، ولى چون اين انسان هر لحظه در حال نسيان و غفلت قرار دارد و عقلش به تنهايى در مقابل شيطان و نفس سركش درونى ياراى مقابله ندارد، خداوند متعال با ارسال انبياى بىشمار و ابلاغ احكام و فرامين الهى و تشويق وى در انجام آنها و رسيدگى به مقام بندگى وى را در مقابل شيطان يارى نمود.
با اين ديدگاه مى توان دريافت كه رسالت پيامبران الهى يكى از الطاف عظيم خداوند متعال بر ايشان است، از همين روى بدست آوردن معرفت و بصيرت در منابع روايى ما از اهميت بسيار زيادى برخوردار است، يك ساعت تفكر در صنع خداوند، عاقبت انسان و آينده جهان كه مىتواند فكر انسان را تصحيح كرده و او را براه راست رهنمون سازد از هفتاد سال عبادت برتر شناخته شده است. در مقابل، شيطان بزرگترين دشمن انسان معرفى شده است إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ و مخالفت با وى راه نجات دانسته شده است و كشاكش و تضاد اين دو مقوله (اطاعت- معصيت) است كه انسان را مىتواند به هدايت و رهنمون و يا در وادى ضلالت سرگردان سازد، براى استحكام در امر طاعت و بندگى خداوند قبل از هر عمل بايد بصيرت و معرفت بدست آورد، همانند عمارت رفيعى كه تمام زينتها، زيبائيها و ظرافتها در آن بكار رفته و بچشم بسيار زيبا مىآيد در نگاه افراد عادى زيبائي هاى اين عمارت به تزئينات داخلى، دكوراسيون، گچبري ها و نماهايش ديده مىشود ولى از نظر گاه يك مهندس و معمار حرفهاى ارزش اين ساختمان به اسكلت بندى و مواد استفاده شده در پىريزى آن است و اگر چارچوب و اسكلت بندى عمارت سست و ضعيف باشد اين ساختمان با تمام زيبائي هايش به هيچ نمى ارزد، چون اولين باد سخت بنيانش در هم فرو خواهد ريخت، در ايمان و اعتقاد افراد هم كه اعمال خير و صلاح آن را زينت مىدهند اگر بر روى بنيانى اساسى و پايهاى راسخ يعنى عقل و استدلال مبتنى شده باشد، اعمال او هر چند كم و جلوه اش اندك باشد او را در نجات اين دنيا و دنياى پسين كافى است، معرفت مستحكم و متين او را به هدف خواهد رسانيد، اين معرفت همان (چشم دل) است كه در سؤال به آن اشاره شده است، يعنى شخص چشم حقيقت بين و نظرى باطنى به طبيعت و اطرافيان خود نگاه مىكند، نعمتى كه در نهان همه انسانها به ودیعه گزارده شده و تنها غفلت و توجه به جنبههاى فلكى و طبيعى آن را كند و ضعيف و ديد آن را كم سو ساخته است و با اعتقاد راسخ و عمل صالح و اقبال به خداوند آن دوباره فعال و احياء شده و باعث نجات وى خواهد شد در روايات منقول از على علیه السلام از معرفت و بصيرت به عنوان نور قلب، غايت فضايل، اصل هر خير، گنج عظيم فناناپذير،(1) ياد شده است. نكته قابل تأمل اين كه در روايات ما از عقل طورى تعبير و تعريف شده كه با تعريف عرفى بسيار متفاوت است، در عرف مردم هر كس زيرك و زرنگ در كارهاى مادى و امور دنيوى باشد عاقل شمرده مىشود هر چند در كارهاى اخروى و الهى ضعيف و ناتوان باشد، در حالى كه از نظر قرآن و روايات كسى كه بتواند آخرت خود را تضمين و خود را بخدا نزديك سازد عاقل و زيرك است هر چند در امور دنيايى و مادى ضعيف و ناتوان بوده باشد، العقل فاعبد به الرحمن و اكتسب به الجنان عقل آن است كه به واسطه آن خداوند پرستش و بهشت عدن بدست آورده شود، از نظر گاه على (ع) كم سخنى و گزيده گويى، ملازمت با حق، استقامت در دين، همنشينى با نيكان، انجام عمل صالح، مدارا با مردم، صدق و دوستى، ادب ورزيدين، عفت ورزيدن، عفو و گذشت كردن از مردم، تجاهل كردن به خطاهاى مردم، غيبت كردن، زهد ورزيدن در دنيا، موقع سكوت ذكر گفتن، اخلاص در عمل داشتن و جدال و مراء نكردن،(2) نشانه هاى عقل و بصيرت شمرده شده است، قرآن مى فرمايد:
إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً
هر كس تقوا پيشه كند خداوند به او فرقان قدرت تميز بين حق و باطل عطا مىكند. اين فرقان كه همان چشم دل و چشم حقيقت بين است مومن را از مهلكه هاى گوناگون نجات داده و بسوى رستگارى رهنمون مىنمايد. پس معلوم شد كه چشم دل در اثر عادت و انس به طبيعت و عالم ملكى كم سو شده و توان ديدن حقايق را ندارد، تنها راه چاره روشن نمودن آن از طريق اطاعت خداوند انجام واجبات و ترك محرمات مىباشد كه آنهم بمرور زمان و بتدريج به دست مىآيد، چنانكه كند شدنش نيز بتدريج و در طول زمان متمادى بوده است، از طرفى حقايق زندگى نيز همان حقايق هستى و خلقت است كه براى كشف آن حقايق پيامبران الهى مبعوث شده و عقل ما را به آن راهنمايى و دلالت مىكند، از جمله حقايق زندگى فانى بودن حيات دنيوى و كوتاه بودن مدت آن و دل نبستن بدان است كه هر شخص عاقلى با اندك تامل و دقتى آن را تائيد و تصديق مى نمايد، شخص عاقل اين دنياى كوتاه مدت را بسان مزرعه و كشتزارى مىداند كه بايد محصول مورد نياز را در آن كاشته تا پس از كمال آن را در دنياى ديگر، چنين شخصى در سايه فرقان و بصيرت معنوى آن ديدگاه و برداشت عرفى از زندگى و هدفهاى آن را از ذهن خود دور ساخته و خود را بخاطر افكار و عقايد است و بى پايه در وادى هلاكت نمىاندازد، چرا كه تمام عمرش را- كه از مدت دقيق آن هم بى اطلاع است- براى رسيدن به هدف بلند باز هم كوتاه مى داند، او از تمام ساعات و عمرش براى ذخيره ثواب و بالا بردن درجاتش در بهشت تلاش مى كند و اين است معنى زيرك بودن مؤمن:
المؤمن كيّسٌ
پى نوشت
(1)) غررالحكم و دررالكلم، عبدالواحد آمدى( چاپ دفتر تبليغات )، ص 41 -42 و 55 -52 )
(2)) همان
|