ـاسم و نسب حضرت فاطمه الزهرا سلامالله علیها آن حضرت سومین شخص از پنج تن اصحاب کساء میباشند, که دربیستم جمادیالثانی سال پنجم بعثت در مکه دیده به جهان گشودند. پس از تجلی نورش در بیت رسالت حضرت حق سلامش رسانده و او را فاطمه نامیدند. پدر بزرگوارش، سرور پیامبران حضرت محمد (ص) و مادرش بانویی بلند مرتبه حضرت خدیجه کبری میباشند. فاطمه زهرا در دامن مادری پرورش یافت که یکی از چهار بانوی برتر و برگزیدهی خدا بودند،و اولین بانویی بود که دعوت شوهرش را لبیک گفتند و به همراه شوهرش و حضرت علی بن ابی طالب (علیهالسلام) به نماز ایستادند, در حالی که دیگران بت میپرستیدند، خدیجه کبری در عبادت و کمالات معنوی به قله سار معرفت و کمال رسیده بود و خداوند عزوجل به عبادت و مقام رفیع بانوی بانوان بر ملائکه مقربش مباهات میکرد،رسول خدا در این خصوص میفرمایند: « ای خدیجه خداوند هر روز چندین بار به وجود تو بر ملائکه گرامیش مباهات میکند. » آری! فاطمه (س) که خود سرور بانوان دو سراست ،و همسری چون علی بن ابی طالب امیرمؤمنان (علیهالسلام) که سرور اوصیاء بود داشت و مادر سرور جوانان بهشت امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) بودند،باید در دامن مادری همچون خدیجه کبری پرورش مییافت،که به جز وی کسی را شایستگی مادری صدیقهی کبری حضرت فاطمه زهرا را نیست.
ـ کنیهی حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) در عرب رسم بر این بوده و هست که برای فرزند کنیه انتخاب میکنند،و نوعاًکنیه افراد به اسم فرزند ارشد میباشد. ولی حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) در این خصوصیت نیز از دیگران ممتاز بود،و از سوی پدر بزرگوارش «ام ابیها» خطاب شدند، و مفتخر به کسب این مدال قهرمانی از سوی رسول خدا(ص) شدند، و این نبود مگر به خاطر حمایتهای شبانهروزی حضرت زهرا از پیامبر خدا. البته حضرت زهرا(س) کنیههای دیگری نیز همچون،امالائمه، ام الحسنین، امالحسن، امالحسین و ... داشتند .
ـ القاب و نامهای حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) فاطمه علیهاالسلام که پیکرهی مادیش از میوههای بهشتی و نورش از سوی خدا بود, و از آنجا که اسماء و القاب آل الله اسم با مسماست, و خدا است که به کنه و مقامات عالی معنوی آل محمد آگاه است پس او خود باید اسماء و القاب آنان را مشخص کند،لذا از صادق آل محمد(علیهمالسلام) روایت شده که فرمودند: برای فاطمه در نزد خدای متعال نه اسم است: ۱ـفاطمه:فاطمه نامیده شد چون فراتر از آن است که با عقل بشری بتوان به کنه مقامش رسید و به سوی معرفتش راهی پیدا کرد ، و او از هر شر و بدی بدور است،و شیعیانش از آتش جهنم در امان میباشند ۲ـ صدیقه: یعنی معصوم و راستگو؛ ۳ـ مبارکه: یعنی دارای برکت و علم و کمال و معجزه و...؛ ۴ـ طاهره: مبری از هر عیب و نقص معنوی و هر کمبود در کمالات انسانی؛ ۵ـ زکیّه: در اوج پاکی و کمال نفس، و دوری از رزائل اخلاقی؛ ۶ـ راضیه: راضی به قضا و مشیت الهی؛ ۷ـ مرضیه: خداوندش از او راضی و خشنود است؛ ۸ـ محدّثه: یعنی مصاحبه با ملائکه و بهره مندی از وحی و اخبار آسمانی؛ ۹ـ زهرا: درخشنده و نورانی؛
تولد حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) فاطمه علیهاالسلام، کلمه الله العظمی و سر پنهان خداوندی است. پس اگر حضرت موسی برای دریافت الواح و صحف الهی میبایست چهل روز به میقات خداوندی رفته و به عبادت و ریاضت نفس بپردازد، بدیهی است که برای دریافت ودیعه و سر گرانقیمت الهی ـ که کتب آسمانی جملگی برای پرورش انسانها برای استفاده از نورآنان نازل شده است ـ پیامبر باید به میقات الهی رفته و به عبادت مشغول باشد، چرا که فاطمه کتاب خداوندی است که برای بشریت و سعادت آنان نازل شده بود. روی این حکمت، روزی که رسول خدا در ابطح بود،فرشته وحی از ناحیه خداوندی نازل شد و سلام حضرت احدیت را به حضرتش ابلاغ و مأموریتی را که از جانب خدا به رسول اکرم داده شده بود به عرض حضرت رسول اکرم رساند،در پی این دستور رسول خدا (ص) چهل شبانه روز از حضرت خدیجه کنارهگیری نمود، و مشغول عبادت الهی شد، روزها را روزه بود. بعد از سپری شدن چهل روز، فرشته وحی با غذاهای بهشتی بر پیامبر نازل شد، رسول خدا با طعام بهشتی افطار نمود و میقات خود را به اتمام رسانید. بدین ترتیب بذر وجودی و پیکره مادی حضرت فاطمه پدیدار شد،پیامبر به سوی منزل و همسر فداکار خود حضرت خدیجه برگشت و درخت و جود حضرت خدیجه به ثمرهی نبوت، (حضرت فاطمه (س)) بارور شد. و خدیجه تا حدی از غم و اندوه تنهایی رهایی یافت و با فاطمه سلام الله علیها از همان زمان مونس و همدم شد. عاقبت بعد از سپری شدن دوران حمل در بیستم جمادیالثانیه سال پنجم بعثت فاطمه (س) متولد شد، نورش از بیت نبوت بر عرشیان تجلی کرد. و ساکنان عرش روح عالی و اخلاق و شمائل روحانی و علم لدنی پیامبر را در رخسار فاطمه یافتند.
ـ دوران کودکی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) عطیهای بود از سوی خداوند متعال که در حساسترین برهه از دوران رسالت پیامبر به رسول خدا و امتش اعطا شد، او کوثر و برترین تحفهی الهی و اسم اعظم خداوند بود که در برترین خانهها ـ خانهی وحی و نبوت و معدن علم و کمال ـ در کنار پدر و مادری که گل سرسبد و سر آمد خلقت بودند، رشد و پرورش یافت،و از همان کودکی با انوار وحی الهی مأنوس بود.
ـ حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) در شعب ابی طالب هنوز دو بهار از عمر حضرت فاطمه سپری نشده بود, که فشار و خفقان و اذیت قریش به اوج خود رسیده بود، و پیامبر عظیمالشأن اسلام در خطر جدی قرار داشت به حدی که حضرت ابوطالب بزرگترین حامی رسول خدا و دین مبین اسلام نسبت به حضرت احساس خطر مینمود و به تمام اطرافیان توصیه مینمود که با هوشیاری تمام از جان رسول خدا مواظبت کنند. هوشیاری و تلاش ابوطالب امکان هر گونه ترور و کشتن رسول الله را از قریش سلب کرده بود،لذا قریش فتنهای تازه به پا کردند و پیمانی امضا نمودند که در پی آن پیمان مسلمین و رسول خدا(ص) شهر مدینه را ترک و در شعب ابی طالب مسکن گزیدند. دوران محاصره سه سالهی شعب دوران سختی بود. حضرت فاطمه (س) در طول این سه سال با چشمان حقیقت بین خود در عین نگرانی میدید که چگونه پدرش در خطر جدی واقع شده، و خواب و آسایش از حضرت رسول و مسلمین سلب شده است. عمویش ابوطالب را میدید که با تمام وجود مواظب رسول خداست و در دل شب از بیم خطر خواب به چشمان تیز بین ابوطالب نمیرفت و هر لحظه از بیم خطر مترصد پیامبر بود،و گاهی در دل شب پیامبر اکرم را بیدار نموده و رختخوابش را از بیم خطر حمله مهاجمین قریش جابجا میکرد. آن بانوی مقدس در این مدت در حقدوستی و باطل ستیزی شاهد و همراه پدر بود.
ـ حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) در سوگ مادر چون ایام سخت و طاقت فرسای محاصرهی اقتصادی و سیاسی شعب پایان یافت رنجها و غصههای وارده بر پیکر مطهر خدیجه کبری امکان زندگی را از او سلب کرد و بانوی خردسالش را در میان انبوهی از غم بی مادری تنها گذاشت،این اندوه از یک سوی و از دست دادن بزرگ پرچمدار حمایت از رسول خدا(ص) حضرت ابوالائمه ابوطالب (علیهالسلام) از سوی دیگر به حدی بر رسول خدا (ص) و جامعهی نوپای اسلام سخت و سنگین بود که آن سال را «عام حزن» نامیدند. آن بانوی یگانه در فقدان مادر فوقالعاده بی تاب بود و لحظهای از گریه و ناله نمیایستاد. ماجرا را از زبان جگر گوشهاش حضرت صادق(علیهالسلام) میشنویم: «هنگامی که حضرت خدیجه دار فانی را وداع گفت دخترش حضرت فاطمه به سراغ رسول خدا (ص) آمده و با تمام غم و غصه به دور او میچرخید و میپرسید: ای رسول خدا مادرم کجاست؟ در حالی که پیامبر الهی جواب نمیداد، فاطمه علیهاالسلام مرتب به دور آن حضرت میگردید و سؤال میکرد: مادرم کو؟ رسول خدا متحیر بود که چگونه پاسخ فاطمه را بدهد و خبر وفات حضرت خدیجه را برای دخترش بازگو کند. در این هنگام جبرئیل نازل شد و عرض کرد:یا محمد! خداوند میفرماید: به فاطمه سلام مرا برسان و بگو: مادرت در یک ساختمان زیبا در بهشت که بنای اصلی آن از مروارید و ستونهایش از یاقوت سرخ است در میان آسیه و مریم جای دارد. فاطمه (علیهاالسلام) چون این پیام الهی را شنید گفت: خداوند خود سلام است و سلام از سوی اوست و سلام به سوی او باز میگردد.
ـ حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها), هجرت و جلای وطن هجرت از دیار و عشیره برای ترویج دین الهی سیره و سنت سفیران الهی است. لذا رسول خدا (ص) به دستور خداوند عزوجل همانند حضرت ابراهیم و موسی (علیهماالسلام) مأمور به ترک وطن (مکه) و هجرت به سوی مدینه شد. در پی این پیام الهی رسول خدا(ص) در تاریکی شب مخفیانه و بدور از چشم دشمنان شهر مکه را به قصد مدینه ترک فرمودند. و حضرت علی (علیهالسلام) آن شب به دستور رسول خدا(ص) دست از جان برشست و جان به رضای خدا فروخت و بر بستر پیامبر آرمید تا رسول خدا (ص) از شر مشرکین مکه جان به سلامت برد. فردای آن روز امیرالمؤمنین (علیهالسلام) طبق مأموریتی که از سوی رسول خدا داشت امانتهای مردم را ـ که در نزد رسول خدا به امانت گذاشته بودند ـ به صاحبانش برگرداند و مهیای هجرت به سوی یثرب شد و به همراه حضرت فاطمه دخت گرامی رسول خدا (ص) و مادرش فاطمه بنت اسد، و فاطمه بنت زبیر بن عبدالمطلب و فاطمه بنت حمزه و ایمن و ابو واقد لیثی در روز روشن و مقابل دیدگان قریش از شهر مکه خارج شدند. قریش هشت نفر از شجاعان و تک سواران خود را در تعقیب امام فرستادند، و در بین راه با حضرت ،رودررو شدند. امام (علیهالسلام) رئیس و بزرگ آنان را همچون دیگر سران کفر و ضلالت به کام مرگ سپردند و بقیه از رعب و وحشت فرار را بر قرار ترجیح دادند. امام علی (علیهالسلام) و همراهانش به مسیر ادامه دادند و در قبا به حضرت رسول خدا(ص) که منتظر آنان بودند ملحق شدند.
ـ به هم پیوستن دو نور حضرت فاطمه علیهاالسلام که در حالات معنوی و روحانی در اوج کمال بود، چون به بلوغ ظاهری رسید سران و شخصیتهای برجستهی عرب مسلمان در مقام خواستگاری از حضرت فاطمه برآمدند، ولی رسول خدا (ص) با عکسالعمل منفی همه را مأیوس کرد و در برابر اصرار آنان خشمگین شد. در این میان عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان که به ثروت خود میبالیدند و به رغم خودشان شانس بیشتری از دیگران داشتند از حضرت رسول اکرم (ص), فاطمه (س) را خواستگاری کردند،و چون دیگر دنیا پرستان به زعم باطل خودشان دم از مهریه زیاد و رفاه زندگی زدند. رسول خدا (ص) از سخنان آنان خشمگین شده و به عبدالرحمن بن عوف فرمودند: آیا میخواهی با مال دنیا مرا فریب دهی؟! عمر وابوبکر هم همچون دیگران در مقام خواستگاری برآمدند ،و خیلی سماجت کردند ولی آخرالامر همان جوابی را گرفتند که دیگران گرفته بودند.
ـ پیوند دو نور مقدس در آسمانها فاطمه زهرا ودیعه و سر الهی بود و تمام اموراتش به دست خدا بود، او از قدر و منزلت فاطمه مطلع بود و میدانست چه کسی کفو و همتای اوست . و چه کسی است که باید امانتدار ودیعه خدا باشد. در خصوص فاطمه شخص پیامبر هم منتظر امر خداوند متعال بودند،و این مطلب بر همه کس حتی شخص عمربن خطاب هم روشن بود، و چون در خواستگاری از حضرت فاطمه جواب منفی شنید ضمن گزارشی تأسف آمیز از عکسالعمل پیامبر در این خصوص میگوید: «إنه ینتظر أمر الله فیها؛ رسول خدا در مورد ازدواج فاطمه منتظر فرمان خداست.» ابن ابی الحدید دانشمند بزرگ اهل سنت پس از نقل احادیثی در فضائل آن بانوی یگانه و تحلیل و بررسی کینه عایشه و ابوبکر به فاطمه علیهاالسلام اعتراف میکند:ازدواج علی و فاطمه (علیهماالسلام) یک امر الهی بود و آنچه در زمین و عالم تشریع اتفاق افتاد بعد از مراسم آسمانی و شهادت و گواهی ملائکه بر این امر بود. چون مشیت خدا بر پیوند این دو نور مقدس تعلق گرفت، به امر خدا جبرئیل به رسول خدا نازل شد و پیام حضرت حق را به پیامبر ابلاغ کرد. که ای پیامبر: « زوّج النور من النور؛ نور را با نور تزویج نما.» در پی این پیام آسمانی حضرت علی (علیهالسلام) به سفارش رسول خدا به خواستگاری فاطمه (سلاماللهعلیها) آمدند ، چون به محضر رسول خدا شرفیاب شدند،ملاحظه کردند پیامبر خدا خیلی خوشحال و بشاش است و تبسم میکنند. رسول خدا آنگاه به حضرت علی (علیهالسلام) فرمودند: یا علی ! مژده باد تو را،که خدا فاطمه را در آسمانها به ازدواج تو درآورده است و من امروز مأمورم فاطمه را به ازدواج تو درآورم . چون علی (علیهالسلام) این خبر مسرت آمیز را شنیدند به سجده شکرافتاد و سپاس الهی را به جای آورد، بعد از این گفتگو مجلس خواستگاری به طور رسمی تشکیل یافت و فرزند دلبند ابوطالب در مقابل آن حضرت نشستند و آن سفیر الهی فرمودند: « یا علی نگران مباش،هر چه بخواهی و در خواست کنی برآورده میشود.» عاقبت بر روی کره خاکی دو بحر فضل و کمال و عصمت که از عالم عرش بودند به هم پیوستند و شجرهی طیبهی الهی به بار نشست و از صدف عصمتش جواهر مکنونه خزینهی خداوند به بشریت اعطا شد.
ـ مهریه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) گرچه مهریه ظاهری حضرت زهرا (س) را که نبی گرامی اسلام معین نمود, مورخین پانصد درهم نوشتهاند. ولی از آنجا که قبلاً هم ذکر شد ازدواج حضرت امیر و حضرت زهرا (علیهاالسلام) قبل از اینکه در عالم ظاهر منعقد شود و در عالم عرش ربوبی این دو زوج به عقد هم درآمده بودند و خدا خود ولی این عروس و داماد بود،پیداست که مهر واقعی و معنوی حضرت زهرا هم به دست خداست و او خود عهده دار پرداخت این مهر میباشد. چرا که علی (علیهالسلام) آن یگانه مرد روزگار و جان باختهی احمد مختار جان خویش را در راه خدا و دین و رسول خدا در معرض معامله با خدا قرار داد و در این سودا،مرضات و رضوان الهی را که سنگین بهاترین کالاست خریدار شد، پس بر خداوند متعال است که تمام امورات حضرت علی (علیهالسلام) را عهده دار و ضامن باشد. در خصوص مهر آسمانی حضرت زهرا (س) روایات متعددی وارد شده است در برخی از آنها مهریه حضرت کل دنیا و در برخی نصف و در برخی یک پنجم دنیا ... ذکر شده است که به استناد این روایات منکرین ولایت حضرت امیرمؤمنان و ائمه هدی تصرف و حتی راه رفتنشان بر روی کرهی خاکی غصب و معصیت میباشد. در احادیثی هم مهریه حضرت شفاعت گناهکاران امت رسول الله (صلی الله علیه و آله) بیان شده است.
ـ حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) در بیت رفیع امامت و ولایت تاریخ بشر خانهای به صفا و صمیمیت خانه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) سراغ ندارد. این خانه، خانهای بود که مادری یگانه و بی همتا همچون فاطمه زهرا(سلامالله علیها) بانوی آن، و پدری مهربان چون شاه ولایت علی (علیهالسلام) را در خود جای داده بود. و گلهایی چون امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام ) و زینب کبری و ام کلثوم را در صحن خود پرورش داده بود،از بس این خانه رفیع و بلند مرتبه بود بر خانههای بهشتی میبالید. آشیانهای بود که قصور بهشتی و عرشی به حال آن غبطه میخوردند،گرچه آن خانه در فرش خاک بود اما به بلندی و عظمت افلاک و سایه افکن بر عرش و قطعهای از بهشت بود که در آن جز گلهای خوبی و احسان نمیتوان یافت، بنایش محقر بود ولی در عالم حقیقت نور عرش و عرشیان از آن خانه بر میخاست، مکتبی بود که معلمش خدا بود و تا قیامت باید اسوه و مثال مجتمع اسلامی باشد و بشریت از آن درس گیرند. این مکتب به قدری رفیع بود که ملائکه الله هم به قصد تبرک بر درگاه آن هبوط میکردند چرا که درگاهش محل شهادت وجودی چون محسن بن علی بود. افرادش گرچه بهشتی بودند و مقامشان فراتر از امین وحی الهی بود،و امین وحی به خدمت به آنان و گرداندن دستاس آسیابش مباهات میکرد و فخر میفروخت،ولی حضرت فاطمه (علیهاالسلام) خود کارهای منزل را عهده دار بود. و از گرفتن خادم وکنیز بر کارهای منزل خود داری مینمود. چرا که او به خوبی میدانست عمل در این خانه و خدمت به همسری چون شاه ولایت علی (علیهالسلام) افضل اعمال و برترین عبادات است. حضرت علی (علیهالسلام) هم, چون که در تمام فضائل و عبادات سرآمد روزگار بعد از نبی بود در این وادی هم در خدمت به حضرت فاطمه زهرا با تمام نیرو تلاش مینمود. و گرچه تمام خزائن آسمانها و زمین به دست حضرت علی (علیهالسلام) بود ولی دوست داشت در این عبادت هم خودش یکه تاز میدان باشد و اجر خدمت به ودیعه الهی نصیب وی شود. لذا با تمام نیرو فعالیت مینمود و لقمهای نان بدست میآورد که سد جوع کنند. و از آنجا که فعالیت در خانه علی (علیهالسلام) عبادتی بیمانند بود،علی (علیهالسلام) در تقسیم این نعمت بزرگ الهی هم چون دیگر مسائل با همسر خود با کمال انصاف رفتار مینمود. لذا از همان اول مقرر شد عمل در خانه برای حضرت زهرا و عمل در خارج خانه با علی (علیهالسلام) باشد. حضرت فاطمه (علیهاالسلام) چنان با حرص و علاقه در کار منزل میکوشید که نقل شده از بس با دستان مبارکش گندم و جو آرد میکرد که دستان حق پرستش ورم کرد و خونین شد. این بود به اجمال سیمای خانه علی (علیهالسلام) که جز نیکی در آن چیزی نتوان یافت. ولی دشمنان و مبغضین اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) از بس که نامرد و کینه توز میباشند برای مکدر جلوه دادن سیمای ملکوتی و نورانی بیت امامت و ولایت از هیج حسادتی و کینه توزی فروگذار نشدند. و برای خدشه دار ساختن ساحت مولای متقیان علی (علیهالسلام) شاخه دارترین دروغ را با رنگ و روغن ماهرانه و خائنانه فراهم ساخته و نوشتند, که هیچ کدام با ساحت مقدس و عصمت حضرت علی (علیهالسلام) سازش ندارند. و این مطالب صرفاً برای موجه جلوه دادن عمال سقیفه ساخته شده است. غافل از آنکه تیر سهمآگین و شکسته باطل را هرگز یارای مقابله با حقیقت نیست. و جایی که خدا در قرآنش ساحت اعضای این خانه را از هرگونه رجس و پلیدی مبرا ساخته, سخنان این افراد اعتبار و ارزشی نخواهد داشت.
ـ مناقب فاطمه (سلاماللهعلیها) عن ابی عبدالله (علیهالسلام): «انّما سمّیت فاطمه لانّ الخلق فَطِموا عن معرفتها .» هر چه معرفت وشناخت از فردی بالاتر باشد، ترسیم مقام و منزلت رفیع آن فرد به واقع نزدیکتر خواهد بود، چرا که قلم و بیان ابزار و بیانگر همان معرفت و شناخت قلبی است. از آنجا که درک مقام معنوی حضرت فاطمه زهرا صدیقه کبری (س) کما هو حقه جز برای پیامبر و ائمه معصومین علیهمالسلام ممکن نیست. معلوم است که بیان فضائل و مناقب آن بانوی عرشی فرش نشین ،کما هو حقه امری است محال و عقول بلند پرواز آدمی را یارای اوج گرفتن به قله سار کمال آن بانو نیست . منزلت آن حضرت بر ما همچون ستارگان پر فروغ عرشی است که فقط نوری از آن برما طالع است و ما تنها نوری میبینیم و بس, و اگر حجابهای ظلمانی در بین نباشد، حجابهای نورانی قدرت نگرش و خیره شدن بر آن را از آدمی سلب میکند. آری فاطمه را فاطمه نامیدند چون مردم راقدرت درک مقام و معرفت آن بانو نیست پس فقط به شمهای از فضائل آن بانو که از طریق حضرات معصومین بر ما رسیده است اشارهای کنیم.
ـ فاطمه (سلاماللهعلیها) سرور بانوان دو سرا ! اینکه فاطمه زهرا برترین زنان هستی است و در پیشگاه خدا بر تمام بانوان بهشتی سروری دارد موضوع مسلمی است. شیعه و سنی از زبان پیامبر اکرم (ص) روایت نمودهاند که فرمودند:دخترم فاطمه سرور بانوان عالمیان میباشد. البته آنچه در پارهای احادیث به عنوان برتری و امتیاز حضرت مریم و حضرت خدیجه و حضرت آسیه و حضرت فاطمه بیان شده است,امری نسبی است و فاطمه زهرا(س) دخت نبی اکرم بر همه زنان حتی مریم و آسیه و مادرش خدیجه کبری برتری دارد. مفضل میگوید:از حضرت صادق (علیهالسلام) سؤال نمودم در مورد فرمایش رسول اکرم در مورد فاطمه علیهاالسلام که : « او سرور بانوان عالمیان میباشد» آیا سرور زنان زمان خویش بود؟ حضرت امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: مریم سرور بانوان عصر خودش بود ولی فاطمه سرور بانوان عالمیان از اولین و آخرین میباشد. ـ فاطمه محبوبهی خدا ورسولش. محبت خدا ثمرهی ر ضوان الهی است و هر چه انسان در مقام رضا فراتر رود محبت خدا بر وی بیشتر شود. زهرا اطهر که در مرحلهای از کمال بود که رضایش رضای خدا بود و در رضوان الهی که بالاتر از بهشت بود مسکن گزیده بود محبوب خدا بود. ابوهزیره روایت میکند که، رسول خدا (ص) پنج مرتبه سجده بجای آورد بی آنکه رکوعی بجای آورده باشد . پس در مورد آن از حضرت سؤال نمودیم. حضرت رسول فرمودند: جبرئیل نازل شد و عرضه داشت همانا خدا دوستدار علی است. پس من سجده نمودم (برای شکر) سپس گفت: همانا خداوند دوستدار حسن (علیهالسلام) میباشد. پس من سجده نمودم، چون سر از سجده برداشتم دگر بار گفت: همانا خداوند دوستدار حسین (علیهالسلام) است، پس سجدهی دیگری بجای آوردم، سپس جبرئیل گفت: همانا خدا دوستدار فاطمه است پس من سجده شکر بجای آوردم. سپس جبرئیل عرض کرد: خداوند دوستداران آنان را دوست دارد. پس سجدهای دیگر بجای آوردم. ـ همه عالم طفیل فاطمه (سلاماللهعلیها) فاطمه زهرا (س) در مرحله از قرب کمال هست که بدون وجودش، وجودی برای ما سوی الله متصور نیست و هر چه بود و هست و خواهد بود به یمن و برکت آن بانوی دو جهان میباشد. از پیامبر عظیمالشأن اسلام نقل شده که فرمودند: خدای تبارک و تعالی میفرمایند: ای احمد! اگر تو نبودی افلاک را خلق نمیکردم. و اگر علی (علیهالسلام) نبود تو را خلق نمیکردم و اگر نبود فاطمه، تو و علی را خلق نمیکردم. آری پیامبر و اهل بیتش همگی از یک شاخ و برگ و مکمل همدیگرند و در هدف از خلقت که همان معرفت خداست. بدیهی است که ائمه هدی که فرزندان فاطمه میباشند درهای هدایت خدا میباشند, پس هدف خلقت و اسلام قابل تحقق نیست مگر به وجود فاطمه، چرا که ولایت علوی مکمل رسالت نبوی است و زهرا پناهگاه و پرچمدار ولایت و فرزندانش برپادارنده این پرچم میباشند. پس خلقت بدون زهرا نقض غرض است که ذات ربوبی مبرا از آنست. به طور خلاصه هدف از خلقت مجموعهی انوار معصومین است.
ـ ولایت فاطمه (سلاماللهعلیها) فاطمه (س) بر انبیای پیشین جز پدر بزرگوارش، شرافت و فضیلت داشت و همه انبیای امم سابق مادون فاطمه بودند، لذا در حدیثی از حضرت رضا (علیهالسلام) آمده است که: خدا میفرماید: اگر علی را خلق نمیکردم برای فاطمه در روی زمین همتایی وجود نداشت... . (برتری امیرمؤمنان (علیهالسلام) هم بر انبیاء سلف از آیه مبارکه مباهله استفاده میشود.) پس فاطمه (سلام الله علیها) بر همهی آنان ولایت داشت . وی علاوه بر انبیاء بر ملائکه و سائر مخلوقات نیز ولایت داشت. امام باقر (علیهالسلام) در ضمن حدیثی در این مورد میفرمایند: همانا فاطمه (س) واجب الطاعه بود بر جمیع مخلوقات خدا از جن و انس و پرنده و وحوش و پیامبران و ملائکه ... .
ـ غضب خدا برای غضب فاطمه (سلاماللهعلیها) روایت نموده ابوحمزه ثمالی از حضرت باقر (علیهالسلام) و حضرت باقر از پدر بزرگوارش علی بن الحسین علیهماالسلام که امام حسین (علیهالسلام) فرمودند: رسول خدا (ص) فرمودند: «انّ الله یغضب و لغضب فاطمه و یرضی لرضاها ؛ همانا خداوند خشمگین میشود به خاطر خشم فاطمه و خشنود میشود به خشنودی فاطمه(س) » قابل توجه است که این روایت شریف حاکی از مقام عصمت کبرای حضرت فاطمه میباشد. و اینکه ایشان در مرحلهای از کمال هستند که رضایتش دائماً مقرون به رضای خدا و خشمش همراه خشم خدا است .
ـ فاطمه (سلاماللهعلیها) در قیامت جهان مادی گنجایش تجلی عظمت عصمت الله الکبری, فاطمه زهرا را ندارد و بشریت با عقلهای ناقص قدرت شناخت عظمت آن بانوی دو سرای نخواهد داشت. عظمت فاطمه آن روزی تجلی خواهد یافت که تمام انسانها در محشر در حضور حضرت احدیت جمع شوند. آن روز روزی است که خدای فاطمه، پرده از میان بر میدارد و همه شمهای از نور عظمت فاطمه را مشاهده میکنند. صادق آل محمد (علیهالسلام) آن صحنه را اینگونه ترسیم میفرمایند: روز قیامت منادی از عرش خدای ندا میکند:ای اهل محشر چشم بپوشید که خاتون دوسرا فاطمه زهرا دخت پیامبر خاتم میخواهند از محشر عبور کنند،آنگاه آن مجللّه با دوازده هزار حورالعین و پنجاه هزار فرشته در حالی که بر سریری از نور جلوس نموده وارد فردوس برین میشود و در بهترین قصرهای بهشت قرار میگیرد، پس از آن خداوند تبارک و تعالی فرشتهای به حضور فاطمه میفرستد،فرشتهای که بر احدی از اولین و آخرین چنن فرشتهای نفرستاده، فرشته خدمت حضرت شرفیاب و عرض میکند،خدایت به شما سلام میرساند و میفرماید: «هر چه میخواهی از من بخواه تا به تو مرحمت کنم». حضرت لب به سخن میگشاید و میگوید: «پروردگاری را که امروز نعمتش را بر من تمام نموده و بر من تهیت میفرستد و مرا بر تمام زنان عالم مقدم داشته سپاسگزارم, فقط درخواست من از پروردگار آن است که مرا شفیع فرزندان و ذریّه و دوستداران فرزندان و ذریّهام قرار دهد.» آنگاه از ناحیه قدس ربوبی بدون آنکه آن بانوی مجلله از جای خود حرکت کند خطاب میرسد: «ای فاطمه تو را شفیع فرزندان و ذریّهات قرار دادم و شفاعت کن هر کسی را که نسبت به فرزندان و ذریهات نیکی و احسان نموده و آنها را بعد از تو دوست داشته و حفظ نموده آنگاه آن بزرگوار میگوید: «ستایش میکنم خدایی را که حزن مرا برطرف نمود و دیدگانم را به فرزندان و ذریهام روشن کرد. آنگاه حضرت صادق این آیه شریفه را تلاوت کرد: «والذین آمنوا واتبعهم ذریتهم بایمان الحقنا بهم ذریتهم و ما ألتناهم من عملهم من شیء کل امریء بما کسب ر هین.» آری فاطمه را فاطمه نامیدند: « لانّ الله قد فطمها و ذریتها من النار یوم القیامه.»
ـ فاطمه (سلاماللهعلیها) روح رسول الله (ص) اگر ارتباط معنوی و علقه روحی دو فرد با هم به قدری نزدیک باشد که با هم پیوند روحی داشته باشد، بدیهی است که رنجش روحی یکی از آنان موجب آزردگی دیگری خواهد بود، ولی اگر این علقه و همبستگی به حدی بالا بود که یکی پاره تن و جگرگوشهی دیگری, ویا بهتر بگویم روح او باشد در قالب بدن همچون فاطمه زهرا و رسول خدا، که رسول خدا خودش پرده از این راز برداشت و فرمود: «فاطمه پاره تن من، روح من است.» که گویا طپش قلب پیامبر بواسطه وجود فاطمه بود و آن دو یک روح بودند در دو پیکر. لذا اذیت فاطمه همان اذیت رسول خدا بود نه اینکه رسول خدا به خاطر ازردگی فاطمه آزرده خاطر شود. پیامبر عظیمالشأن اسلام بارها این مطلب را بر مسلمین گوشزد فرمود که: «فاطمه بضعه منی یؤذینی ما آذاها و یغضبنی ما أغضبها؛ « فاطمه پاره تن من است اذیت میکند مرا هرچه موجب آزردگی فاطمه شود و خشمگین میکند مرا هرچه زهرا را خشمگین کند.» و یا فرمود:« من در ستیز هستم با هرکه با فاطمه ستیزد و دوستم با هر که با فاطمه دوست باشد.» آری تمام این فرمایشات رسول الله در گوش اصحاب وانصار و فضای مدینه طنین داشت و لی با این وجود شرم نکردند و آن منافقان امت کردند آنچه را که نباید میکردند. و آتشی افروختند که رسول الله را در بهشت محزون و گریان ساخت... با اینکه دیدند آن روزی را که پیامبر دست حضرت زهرا را گرفته بود و میفرمود: «هر کس این بانو را شناخته که شناخته و هر کس نشناخته بداند که او فاطمه دخت محمد پارهی تن من است و قلبی است که در وجودم میتپد, هر که او را اذیت کند مرا اذیت نموده و هر که مرا اذیت کند خدا را آزرده است.»
ـ آخرین سفارشات رسول الله از سوی خدا مأمور بود قدر و منزلت حضرت فاطمه (س) را بر جهانیان تبیین کند. لذا حضرت رسول در طول رسالت, در مواقع متعدد شمهای از فضائل آن بانو را بازگو نمود، اما مردم تا چه اندازه حق آن بانو را شناختند. و آیا بعد از رسول خدا به وظیفهی عبادی خویش در خصوص فاطمه عمل خواهند کرد یا نه؟ جواب سؤال برای پیامبر واضح و روشن بود روی این جهت در آخرین لحظات زندگی هم در اندیشه این موضوع بود. عبدالله بن عباس میگوید: رسول خدا ( ص) در بستر مرگ بسر میبرد، ولی اشکهای حضرت به رخسارش جاری بود، از او سؤال کردند: یا رسول الله چرا گریه میکنی؟ فرمودند: گریهام برای ذریهام بویژه دخترم فاطمه (س) میباشد،گویا میبینم که شرار امتم به او چه ستمهایی روا میدارند و به من استغاثه میکند. ولی کسی به یاریش نمیشتابد. زهرا (س) این سخنان را شنید و گریست. حضرت رسول که طاقت شنیدن گریه عزیزش را نداشت فرمودند: «دخترم گریه نکن فاطمه عرض کرد: پدر جان! گریهام بر مصیبتهای خودم نیست بلکه به فراق تو میگریم. حضرت رسول فرمودند: دخترم نگران مباش تو بزودی بر من ملحق خواهی شد. اصحاب بودند و این صحنه را مشاهده کردند ولی گویا سخنان ناگفتهای مانده بود که نباید نامحرمان میشنیدند. حضرت کاظم (علیهالسلام) میفرمایند: رسول خدا به حاضران دستور داد همه خارج شوند، تنها علی ماند با فاطمه و حسن و حسین (علیهمالسلام). حضرت به ام السلمه هم دستور دادند خارج شود و بر درگاه منزل باشد تا کسی داخل نشود. آنگاه رسول خدا علی (علیهالسلام) را به نزد خود خواندند, علی (علیهالسلام) نزدیک بستر حضرت رسول آمدند، آنگاه حضرت رسول دست فاطمه را گرفتند و بر سینه خود نهادند مدت طویلی بر این منوال سپری شد. سپس رسول خدا با دست دیگرش دست علی (علیهالسلام) را گرفت. و خواست مطلبی بگوید گریه بر حضرت مستولی شد و نتوانست چیزی بگوید. فاطمه از گریه رسول گریه شدیدی کردند و حضرت علی و حسن و حسین (علیهمالسلام) هم گریستند. آنگاه حضرت فاطمه عرض نمود: پدر جان با این گریههایت ریشه قلبم را بریدی و به جگرم آتش زدی...» سپس حضرت زهرا (س) خود را بر روی بدن نازنین پیامبر انداخت و بدن حضرت را بوسیدند. علی (علیهالسلام) و امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) نیز چنین کردند. در این حالت حضرت رسول چشمان خود را باز نمود و فرمودند. « یا ابالحسن هذه ودیعه الله و ودیعه رسوله محمد عندک ... ؛ یا علی این بانو امانت الهی و امانت رسول خدا محمد (ص) است که به تو میسپارم احترام خدا و پیامبرش را در ایفای حقوق دخترم مواظب باش،که سوگند به خدا این دخترم سرور بانوان بهشت از اولین و آخرین میباشد. به خدا سوگند، این دخترم مریم کبراست... .»
ـ حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) در قرآن قرآن کلام حق و بر حق و همان صراط مستقیم است. که اگر بشر امروزی عینک کورکننده تعصب را از جلو دیدگان بردارد و بدون هر گونه تعصب باطل و کورکورانهای در پی حق به کلمات حق بنگرد به صراط مستقیم قرآن راه پیدا خواهد کرد، و اختلافات فرقهای که همه زائیدهی تعصّبات جاهلانه و نفاق و ریاست طلبی جاهلان و کوردلان بوده از میان خواهد رفت و مسلمین امت واحدهای تشکیل خواهند داد، و قطعاً چنین روزی در انتظار بشر است. پس چه خوب است در این بخش بدور از هر حمیت جاهلی چند کلمه از کلام وحی را از برابر دیدگان بگذرانیم. که چه نیکو و لذت بخش و دلنواز است کلام خداوند و چه زیباست توصیف و تعریف خداوند از بندهاش. البته اگرچه آیات وارده در حق فاطمه (س) و اهل بیت نبوت بسیار است ولی ما به اقتضای خلاصه نویسی به چند آیه اشاره میکنیم: ۱: آیهی تطهیر: « انّما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً.» به حکم این آیه اهل بیت پیامبر از هرگونه رجس و پلیدی ظاهری و باطنی مبرا میباشند و پیداست که شاخص اهل بیت پیامبر حضرت فاطمه امام حسن و حسین (علیهماالسلام) میباشد و لذا اعلام و بزرگان شیعه که از آن جمله ترمذی در سنن خود و حاکم حسکانی در شواهد التنزیل. از انس بن مالک نقل نمودهاند که بعد از نزول این آیه پیامبر خدا (ص) شش ماه هر روز وقتی برای نماز صبح از خانه خارج میشدند به در خانهی حضرت فاطمه علیهاسلام میآمدند و صدای ملکوتی و دلنواز خویش را بلند میکردند و میفرمودند: نماز ای اهل بیت، بعد این آیه را تلاوت میکردند: «انّما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیراً» در مورد این آیه مرحوم طبرسی در احتجاج خود نقل میکند که حضرت علی بن ابی طالب (علیهالسلام) درمحاجه و مناظرهاش با ابی بکر در خصوص فدک، برای اثبات عصمت حضرت زهرا(س) به این آیه استدلال نمودند. و حضار سخنان حضرت را تأیید نمودند. خلاصه به حکم این آیه اراهی خداوند از همان اول به عصمت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) تعلق گرفته و فاطمه از همان ازل معصومه و بدور از هر لغزش و خطاست و زهرا تجسم عصمت و ایمان است. و سخنش سخن حق و سخن خداست و هر که با فاطمه مخالفت کند و با وی ستیزد بر باطل و جرثومهی کفر و خباثت. و کافر به سخن و ارادهی خداست. که لعنت خدا و رسولش بر کافران باد.
ـ سیرهی فاطمه (سلاماللهعلیها) اینجا سخن از سیرهی بزرگ بانویی است که کتاب خدا بر رتبهی والا و عصمت و عظمت مقام وی در نزد خدا شهادت داده و آن حضرت را بارزترین مصداق صالحین معرفی نموده است بانویی که به فرمایش خاتم پیامبران تجسم تمام نیکیها بلکه از آن بالاتر و فراتر است. و برترین مردم از حیث عنصر و شرف و کرامت است. بانوئی که حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان (ارواحنا فداه) سیرهی آن بانو را ستوده و میفرماید:« همانا دخت رسول الله برای من اسوهی نیکوئی است. » پس امید است که ما هم بتوانیم از نور آن حضرت که نشأت گرفته از نور خداست بهرهای بگیریم و با اقتدا به مقتدایمان امام زمان به رتبهای که مرضی خداست نائل شویم. ۱: عبادت فاطمه پرستش و ستایش خداوند، از معرفت و شناخت قلبی نشأت میگیرد و جایگاه نخست عبادت قلب است و سپس در رفتار و گفتار نمایان میشود، پس هر چه معرفت کامل تر باشد پرستش فزونتر خواهد بود،فاطمه زهرا (س) که در میدان علم و معرفت سر آمد بود عبادتش هم بیش از دیگران بود, حسن بصری که خود جزء عابدان و زاهدان امت بود در مورد حضرت زهرا میگوید: در میان امت اسلامی کسی عابدتر از فاطمه نبود، و آنقدر در این وادی پیش رفت که پاهای مبارکش متورّم شد. چه نیکوست که وصف عبادت آن بانو را از زبان خدا و رسولش بشنویم: عبدالله بن عباس،شاگرد مکتب علوی نقل میکند: روزی پیامبر خدا(ص) نشسته بود، که به ترتیب امام حسن و امام حسین و حضرت فاطمه و حضرت علی (علیهمالسلام) به حضورش رسیده و در کناز حضرت رسول جلوس فرمودند. رسول خدا از دیدن آنان شروع به گریه نمود و مصائب آتی و ستمهای وارده بر آنان را در زمان بعد از خودش متذکر شد... آنگاه در مورد فاطمه (س) فرمود: اما دخترم فاطمه سرور زنان عالمیان از اولین و آخرین است. او پاره تن من و نور چشمم و میوهی دلم و روح و روان من میباشد. فاطمه حوری است در لباس بشر و هر وقت در محراب عبادتش به عبادت خداوند میایستد، نورش بر ملائکه آسمان میتابد. همچون تابش نور ستارگان بر اهل زمین ،و خدای تبارک و تعالی به عبادت فاطمه مباهات نموده و به ملائکه میفرماید: ای ملائکه من بگوید به سرور کنیزانم که چه سان در برابر من به عبادت ایستاده و چگونه از خوف و خشیت من شانههایش میلرزد، در حالیکه با قلبش به عبادت و ستایش من روی آورده است. پس شاهد باشید که من پیروان این بانو را به آتش جهنم نمیسوزانم... . این گواهی از سوی خداوند عالمیان بر عبادت فاطمه، که با قلبش به اطاعت و عبادت خدای رو میآورد. در جلالت وعظمت آن بانو هم از ابع معتبر اهل سنت حاکی از عظمت آن بانو در نزد خدا و خضوع و خشوع آن حضرت میباشد.
خدمت به خلق خدا یکی دیگر از مظاهر عبادت خیرخواهی و خدمت به بندگان خداست. آنهم برای خدا بی هیچ چشم داشتی. فاطمه زهرا(س) علاوه بر اینکه اصل تکون و وجود تمام ما سوی الله به برکت وجود اوست، در خدمت به انسانها نیز سر آمد بود، که حتی در خلوت خویش با خدایش در فکر دیگران بود. حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسلام) که از نزدیکترین شاهدان بود میفرماید: مادرم را میدیدم که در شب جمعه تا طلوع فجر پیوسته در سجده و رکوع بود، شنیدم که بر مؤمنین و مؤمنات با ذکر نامشان دعا میکند، و بیشتر بر آنان دعا مینمود ولی بر خودش دعایی نمیکرد، پس عرض کردم: مادرم،به چه خاطر برای خود دعا نمیکنی؟ فرمود: ای فرزندم،الجار ثم الدار؛ اول همسایه بعد خانه ! آری این سجیه فاطمه بود در تمام حالات, فرزندانش شاهد این صحنهها بودند. ولی همین بانو اواخر عمر شریفش از بس از ستم منافقان مسلمان نما رنجیده خاطر شده بود که با اینکه رحمه للعالمین بود با دلی سوخته و صدایی حزین و غمگین بر آن دو ظالم امت و خاندان نبوت نفرین مینمود. چرا که آن بانو مشاهده مینمود چه سان آن سامریان امت دین را از محور اصلی خودش که همان وصی رسول الله و امام انس و جان میباشد جدا نموده و چه ستمهایی بر خاندان پیامبر روا داشتند.
ـ دفاع از حق سر آمد تمام عبادات و اعمال و یا بهتر بگویم روح عبادات ،ولایت و یاری نمودن امام عصر است و بدون به جای آوردن این فریضه دیگر فرایض چون اقامه نماز در زمین غصبی است. فاطمه( سلام الله علیها) بارها از پدرش شنیده بود که: «امام بعد از من علی است و حق بر محور علی (علیهالسلام) میچرخد». و خوب به خاطر داشت فرمایش حضرت رسول را که میفرمود: هر کس با علی (علیهالسلام) در مودر خلافت به منازعه برخیزد با او مبارزه کرده و او را بکشید. و امروز شاهد بود که چگونه اول مظلوم عالم از حق خود محروم مانده است. در این وادی نیز فاطمه(س) از هیچ تلاشی فروگذار نبود و عاقبت جان و فرزندش را در این راه قربانی داد و شهیدهی ولایت لقب گرفت.
ـ تسبیح فاطمه (سلاماللهعلیها) تسبیح فاطمه زهرا از بالاترین و عالی ترین اعمال و عبادات است که نزد خدای تبارک و تعالی از نماز مستحبی هم محبوبتر است. تسبیح فاطمه زهرا تحفهای از اشرف مخلوقات و پیامبران به نور جشمش و محبوبترین افراد در نزد وی و خدا, که فاطمه زهرا میباشد. پیداست که اگر چیزی بالاتر از آن بود رسول خدا(ص) آن را به دخترش میبخشید. تسبیح حضرت زهرا هر موقع گفته شود پسندیده است اما در موقع خواب و بعد از نماز دستور اکید بر خواندن آن وارد شده. کیفیت تسبیح حضرت به این نحو است که: ۳۴ مرتبه اللهاکبر، ۳۳ مرتبه الحمدلله، ۳۳ مرتبه سبحان الله می گویی. اینک به این دو حدیث توجه کنید: قال الصادق (علیهالسلام): انّا نأمر صبیاننا بتسبیح فاطمه کما نأمرهم بالصلاه. ما کودکانمان را سفارش میکنیم به تسبیح فاطمه زهرا (س) همان طور که آنان را دستور میدهیم به نماز. همچنین حضرت صادق (علیهالسلام) میفرمایند: به جای آوردن تسبیح فاطمه بعد از هر نماز نزد من محبوبتر است از هزار رکعت نماز در هر روزی.
ـ زهد فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) فاطمه زهرا (س) علاوه بر اینکه ولایت تکوینی داشت و همه خزائن عالم هستی در دست آن بانو مسخر بود, و یا بهتر بگویم سنگهای بیابان با یک ارادهی زهرا(س) به درّ و جواهر ناب تبدیل میشد. دخت شخص اول جامعه اسلامی بود، و میتوانست مرفهترین زندگی را داشته باشد و بهترین کنیزان را به خدمت گیرد, والاترین لباسها را به تن کند، ولی او که تعلقش به عالم ملکوت فزونتر از عالم خاکی بود و انسش با عرشیان بیش از فرشیان بود تعلقی به دنیا و زخارف آن نداشت و زهد را سرلوحهی زندگی خویش قرار داده بود خود در منزل کار میکرد و لباس وصله دار میپوشید و خیلی وقتها با شکم گرسنه به خواب میرفت و آنچه در دست داشت به محرومان میبخشید. علامهی مجلسی حدیثی از ابن عباس نقل میکند که ما در این مختصر قسمتی از آن را ذکر میکنیم. ابن عباس نقل میکند. عربی از قوم بنی سلیم در اثر مشاهدهی معجزهای از پیامبر اسلام آورد. رسول گرامی اسلام از ایمان او خوشحال شد، و دستور داد چند سوره از قرآن را به او تعلیم دهند، آنگاه رسول خدا فرمود: با مال خود او را یاری نمائید. سعد بن عباده شتر گرانقیمتی به او بخشید، و امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) لباسی به او داد، مرد عرب طعامی نداشت که به اهل و عیالش برساند. سلمان گوید من به خانههای پیامبر برای به دست آوردن غذا سر زدم، ولی چیزی دستگیرم نشد، پس خود را به منزل فاطمه (علیهاالسلام) رساندم. حضرت فاطمه (س) فرمودند :سلمان! سه روز است که خود و فرزندانم گرسنهایم و چیزی در خانه نداریم. اما خیر را از خود بر نمیگردانیم. اینک بیا و این چادر مرا بگیر و به سراغ شمعون یهودی برو و پیام مرا به او برسان و بگو : « هذه درع فاطمه بنت محمد(ص) تقول لک: اقرضنی علیه صاعاً من تمرٍ و صاعاً من شعیرٍ أرُدُّه علیک ان شاء الله » این چادر فاطمه (س) است او میفرماید: «سه کیلو خرما و سه کیلو جو به من قرض بدهید ( و چادر پیش شما رهن باشد) که ان شاء الله عوض آن را به شما برمیگردانم. » سلمان گوید: چادر را به شمعون یهودی دادم و پیام فاطمه را رساندم، شمعون چادر را گرفت و بدان خیره شد. وصلههای آن را دید و چشمانش را پر از اشک کرد و گفت: ای سلمان این چادر نشانهی زهد فاطمه (س) در دنیاست. این آئین همان چیزی است که موسی در تورات به ما خبر داده است. پس من شهادت میدهم به وحدانیّت خدا و رسالت حضرت محمد (ص). مرد یهودی ایمان آورد و در ایمانش ثابت قدم بود. سپس خرما و جو درخواستی فاطمه (علیهاالسلام) را به سلمان تحویل داد و سلمان آنها را گرفته و نزد فاطمه آمدو از آن حضرت خواست مقداری از آن خرما و جو را برای خود و حسنین که سه روز در گرسنگی به سر میبردند بردارد. ولی فاطمه (علیهاالسلام) فرمود: این بخشش را در راه خدا دادهایم و چیزی از آن را بر نمیداریم.
ـ نوری دگر از زهد فاطمه (سلاماللهعلیها) فاطمه نور است و نورانی است، و نورش بر هر چه تجلی کند اگر قابل باشد نورانی خواهد شد. فاطمه نه تنها خود نور است بلکه هرچه متعلق به آن بانو باشد نورانیست و لو چادر وصلهدار وی باشد. راویان اخبار آوردهاند: روزی حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از یک یهودی مقداری جو به عنوان قرض طلب نمود. و چادر پشمینهی حضرت زهرا را به نزد او گرو گذاشت, مرد یهودی چادر را در اتاقی از خانهاش قرار داد. هنگامی که ظلمت شب چتر خود را بر همه جا گستراند زن یهودی داخل اطاق شد و چیزی مشاهده کرد که واله و حیران شد ! نوری را دید که از گوشه اتاق ساتع است و نورش فضا را نورانی نموده است، به سوی شوهرش آمد و گفت: نور عظیمی در این اطاق میبینم. مرد یهودی سراسیمه به سوی آن اتاق دوید. وقتی داخل شد چادر فاطمه (سلاماللهعلیها) را دید که همچون ماه شب چهاردهم درخشندگی دارد. به سرعت به سوی اقوام و خویشان خود رفت. همه را از قصه آگاه ساخت، ۸۰ یهودی در آن مکان جمع شدند و یکباره به برکت نور چادر آن حضرت خود را به نور اسلام منور ساختند و مسلمان شدند. زهد فاطمه هم نور است. قرض گرفتنش هم نورانی است چون فاطمه خود نور است آن هم نوری که آسمان و زمین به نورش منور است ،آری فاطمه خدایی است و نورش هم نور خداست « الله نور السموات والارض»
ـ عفت و حیای فاطمه (سلاماللهعلیها) او عصمت الله الکبری و تجسم عفت و حیا بود، و اگر فاطمه نبود حیا و عفت بی معنی میماند و مفسری بر آن نبود. اینک به نمونههایی از عفت و حیاء فاطمه زهرا توجه کنیم ـ بهترین زینت برای زنان انس نقل میکند: روزی در حضور پیامبر بودیم. رسول خدا فرمود: بهترین چیز برای زنان چیست؟ ما ندانستیم و در جواب حضرت رسول چه بگوئیم. حضرت علی (علیهالسلام) که در جمع ما بود به سوی فاطمه رفت و ماجرا را بر حضرت زهرا نقل کرد. حضرت فاطمه فرمود: میگفتی: برای زن نیکوترین چیز این است که برمردان ننگرد و مردان او را نبینند. حضرت امیر (علیهالسلام) به حضور رسول اکرم برگشت، و گفتهی فاطمه را به رسول الله گفت. پیامبر فرمود: این سخن از کیست. علی (علیهالسلام) عرض کرد:فاطمه (علیهاالسلام) . پس پیامبر فرمود:« همانا فاطمه پاره تن من است.» ـ در اوج عفت و حیاء از امیرالمؤمنین نقل شده: مردی نابینا بر منزل فاطمه (س) که پیامبر و علی (علیهماالسلام) حاضر بودند وارد شد. فاطمه (س) به پردهی حجاب خود را پوشاند, رسول خدا فرمود: دخترم چرا چنین کردی در حالی که آن مرد نابینا بود؟ حضرت عرض کرد: اگر او مرا نمیبیند من او را میبینم و اگر او نابینا است حس بویایی دارد و بوی مرا استشمام میکند. حضرت رسول فرمود: شهادت میدهم که تو پارهی تن من هستی.
ـ عفت در میدان جهاد در شرع مقدس اسلام بر زنان جهاد سرخ نیست، و فاطمه این را به خوبی میدانست،ولی با رحلت جانسوز رسول الله اهل تزویر و ریا و نفاق امت در مقابل مکتب حق و امامت جبهه گرفتند و خلافت را از مرکز اصلی خود جدا کردند و فدک را به یغما بردند. میدان مبارزهای بود طرفداران حق کم بودند, علی (علیهالسلام) و فاطمه و تنی چند از اصحاب بیشتر نبودند. امروز دیگر ذوالفقار علی (علیهالسلام) هم در شناساندن چهره نفاق کارگر نبود. تکلیف امروز با فاطمه بود. حضرت فاطمه در کمال عفت و حیا به میدان آمد و به مناظره پرداخت و خطبهای خواند، تیغی بود که پردههای تزویر را پاره میکرد و مغز حقیقت را از میان پوستههای رنگارنگ نیرنگ و ریا بر ملا میساخت،فاطمه با خطبهاش قیامتی بر پا کرد. آری آن روز معنی (یوم تبلی السرائر) در مسجد مدینه محقق شد. و حق و باطل و نفاق از هم متمایز شدند. ولی در عین حال فاطمه در نهایت حجاب و عفت در مسجد حاضر شد. از طریق عبدالله بن حسن بن حسن در کتب عامه و خاصه آمده است: چون بر فاطمه محقق شد که ابوبکر فدک را غصب نموده است. فاطمه زهرا مقنعه و روپوش پوشید و در حالی که لباس بلندی پوشیده بود با جمعی از بانوان از خویشاوندان خود که فاطمه را در میان گرفته بودند به سوی مسجد رسولالله حرکت کرد. لباسش بلند بود و حتی پاهایش را هم پوشانده بود. چنان راه میرفت که گویا پیامبر خدا راه میرود وارد جمع مهاجرین و انصار شد، برای فاطمه در مسجد جایگاهی اختصاص دادند و در میان حضرت و مردان پردهای آویختند... . از این نقل نهایت عفت و حیاء حضرت حتی در آن موقع حساس بر همه معلوم میشود و درس بزرگی بر بانوان که درس آموختگان مکتب فاطمی است.
ـ مصحف فاطمه (سلاماللهعلیها) قال الصادق (علیهالسلام):و انّ عندنا لمصحف فاطمه (علیهاالسلام) مصحف فاطمه از خزائن امامت است که اکنون در نزد سکان دار کشتی ایمان حضرت بقیه الله الاعظم است. به قدری با ارزش است که ائمه پیوسته بدان میبالیدند و بر آن افتخار مینمودند. در مصحف فاطمه (علیهاالسلام) چه هست دقیقا بر ما مشخص نیست. حضرت صادق (علیهالسلام) در مورد آن میفرمایند: مصحف فاطمه سه برابر قرآن است و به خدا قسم در آن حتی یک حرف هم از قرآن نیست. از روایات باب استفاده میشود در مصحف فاطمه (س) مطالبی در مورد وقایعی که در عالم اتفاق میافتد تا روز قیامت ذکر شده است و این مطالب را جبرئیل امین بعد از رحلت پیامبر به حضرت زهرا عرضه میکرد. و حضرت علی (علیهالسلام) آن مطالب را مینوشت.
ـ نالههای جانسوز در سوگ پدر معرفت و شناخت از مصیبت هر چه بیشتر باشد سوز و اندوه فزونتر خواهد بود, آنجا که معرفتی نباشد سوزی هم نخواهد بود،کودک خردسال چون معرفت و شناخت به مرگ پدر ندارد سوزی هم ندارد. فاطمه (سلام الله علیها) پیامبر را میشناخت و عالیترین معرفت را به آن حضرت داشت و نور و برکات وجودی حضرت را از همان کودکی مشاهده مینمود. لذا تصور از دست دادن وجود پیامبر هم بر فاطمه سوزناک بود و هرچه حال رسول الله وخیم تر میشد نالهی فاطمه بالا میگرفت. ابی سعید خدری روایت میکند: فاطمه (س) به حضور رسول الله (ص) مشرف شد. چون ضعف و بیماری را در وجود رسول خدا مشاهده کرد گریه بر آن حضرت مستولی شد. پیامبر پرسید:چرا گریه میکنی ای فاطمه؟ عرض کرد:ای فرستاده خدا بر نبود و روزگار بعد از تو میگریم. پیامبر جهت دلداری فاطمه فرمود: دخترم آیا نمیدانی خدا یک مرتبه اهل زمین را بررسی کرد و از بین مردم روی زمین پدرت را برگزید و او را به رسالت مبعوث فرمود. سپس بار دیگر توجهی به اهل زمین کرد و از بین آنها شوهرت را برگزید و به من دستور داد تا تو را به تزویج او در آورم؟ پس من تو را به همسری بالاترین و بزرگترین مردم از حیث حلم و عالمترین و اولین مسلمان درآوردم. و این ازدواج به دست من نبود بلکه خدا متولی این امر بود. فاطمه (س) مسرور شد و تبسمی کرد. سپس رسول الله (ص) افزود: ای فاطمه! ما اهل بیت به هفت خصلت شرافت یافتیم که آن خصال در احدی از اولین تا آخرین جز ما نیست: پیامبر ما برترین پیامبران است که پدر توست. وصی و خلیفه ما برترین اوصیاست که همسر توست. برترین شهدا از ماست که عمویت حمزه است. از ماست آن شهیدی که با دو بال بر بهشت عروج میکند به هر جایی که بخواهد و او جعفر است. سبط برگزیدهی امت از ماست که فرزندان تو ،حسن و حسین (علیهماالسلام) است. مهدی امت از خاندان ماست. فاطمه (س) همه اینها را میدانست ولی مصیبت جانسوز فراق رسول الله (ص) مصیبتی نبود که با این مطالب در دل زهرا فروکش کند، عاقبت فروغ دنیوی حیات رسول الله رو به خاموشی نهاد و شعلههای اندوه در دل اندوهگین زهرا شعلهور شد. مصیبت فقدان رسول الله از یک سوی و ظلم بی حرمتی سران سقیفه به پیامبر و خاندانش از سوی دیگر امکان ادامه حیات را از فاطمه سلب کرده بود. بر فاطمه سخت بود که مشاهده کند بر منبر رسول الله (ص) که جایگاه نور بود ظلمت و شیطنت نشسته است و وصی رسول الله (ص) در کنج منزل زانوی عزا بغل کرده است. تنها عزادار پیامبر فاطمه بود و خاندان وی که اگر معرفت باشد به گوش دل هنوز هم نالههای فاطمه را میشنوی که با صدایی حزین و سوزناک فرزندان خود را به کنار خود نشانده و زمزمه میکند : ماذا علی من شمّ تربه احمد الا یشمَّ دی الزمان غوالیا صبّت علی مصائب لو انّها صبّت علی الایام صرن لیالیا. به جانم ریخته چندان غم و رنج و مصیبتها که گر بر روزها ریزند گردد تیره چون شبها تا روز هشتم فاطمه در منزل به سوگ پدر نشسته بود و از منزل بیرون نیامده بود فقط در روزی که به بیت رسالت حمله ور شدند, و علی (علیهالسلام) را با دست بسته به مسجد بردند، فاطمه با آن وضع به دنبال حیدر به مسجد آمد. اما روز هشتم رحلت رسول الله به قصد زیارت رسول الله از منزل خارج شد. از شدت ناراحتی دامنش بر زمین کشیده میشد و چادرش به پاهای مبارکش میپیچید. از شدت ریزش قطرات اشک از چشمان مبارکش چشمانش یارای دیدن نداشت. کنار قبر آمد چون چشمش به تربت رسول الله افتاد از حال رفت و بروی قبر افتاد، بانوان مدینه به سویش شتافتند و آب به صورتش پاشیدند و به هوش آمد با صدای بلند گریست و خطاب به پدرش عرض کرد: قوتم رفت و صبرم تمام شد ، و بی تاب شدم، دشمنم شاد گردید. اندوه جانکاه مرا از پای در میآورد. ای پدر،بعد ازتو تنها و حیران و بی کس شدم صدایم گرفت و کمرم شکست و زندگیم دگرگون شد، انیسی در وحشت ندارم و تسلی بخشی بر من نیست. سپس اشعاری در سوگ پدر خواند و در آخر به خدای عالمیان پناه آورد و ندای عجل وفاتی سر داد: « یا الهی عجّل وفاتی سریعاً...»
ـ فاطمه (سلاماللهعلیها) علمدار ولایت پیامبر از عالم هستی به سرای جاویدان شتافت و سردمداران نفاق،نقاب از چهره برداشتند و کینههای دیرینه را که تا آنروز زیر چتر اسلام مخفی نموده بودند آشکار ساختند، در سقیفه به هم آویختند و اولین مولود شجره خبیثه متولد شد و پرچم جهل و دین ستیزی را بدست گرفت. سگ تولههای مشرکین سر از لانه درآوردند و بیرحمانه به تاراج پرداختند،و جبهه باطل شروع به چپاول زد و قدرت را به دست گرفت و خواست زحمات ۲۳ ساله پیامبر را به باد دهند ظلمت و تیرگی بر قلبشان چیره شده بود،و درس آموختگان شیطان مردم را به رسوم جاهلی فرا میخواندند. پیامبر این روز را میدید و به حضرت علی (علیهالسلام) از آن خبر داده بود و علی (علیهالسلام) را به صبر و شکیبایی دستور داده بود،سفارشات پیامبر بازوان یدالله را بسته بود و قهرمان میدانهای جهاد را خانه نشین کرده بود. مسبب گمراهی فقط دوری جستن از مقام ولایت بود،و از طرفی سران نفاق در عین این گمراهی آشکار خود را بر حق و دیگران غرق دریای ظلالت میدیدند. و بیشتر مردم ساده لوح هم حامی آنها بودند. در این جبهه یک طرف منافقین و اهل ریا و تزویر که تعدادشان زیاد بود، و طرف دیگر جندالله و خاندان نبوی. در این جبهه نیاز به نوری بود که حقیقت و ماهیت منافقین را آشکار سازد و پرده نفاق را بدرد. و این تکلیف به عهده زهرا و او پرچمدار ولایت علوی بود. که ما در این بخش سیری در حماسههای آن بانو در احیاء مدینه غدیر خواهیم کرد.
ـ فاطمه (سلاماللهعلیها) رکن ولایت جابر بن عبدالله گوید: شنیدم رسول خدا چند روز قبل از وفاتش به علی (علیهالسلام) میفرمود: سلام بر تو ای پدر دو ریحانهی من، من دو فرزندم را به تو سفارش میکنم به زودی دو رکن اساسی تو, دنیا را ترک میکند, آنگاه خداوند جانشین و خلیفهی من بر توست. جابر گوید:چون پیامبر خدا رحلت نمود، امیرالمؤمنین فرمودند: این یکی از رکنهای من بود که رسول خدا خبر داده بود. پس از شهادت فاطمه (علیهاالسلام) این هم رکن دوم من که رسول گرامی از آن خبر داده بود. فاطمه رکن اصلی و پشتوانهی ولایت علوی بود که با رفتن فاطمه امیرالمؤمنین هم تنها تکیه گاه خود را در بین مردم را از دست داد و امواج مشکلات به سوی حضرت سرازیر شد و آرام و قرار از آن حضرت گرفت. لذا حضرت علی (علیهالسلام) موقع دفن فاطمه خطاب به رسول الله عرض کرد: یا رسول الله ! با شهادت فاطمه (س) صبر و شکیبم کاسته شد و طاقت و توانم از دست رفت، بعد این پیوسته در حزن و ا ندوه بسر میبرم و شبها را به بیداری میگذرانم. فاش میگویـم اگـر زهـرا نـبـود رد پـایـی از شــه بـطـحـا نـبـود فاطمه روح و روان مصطفی است فاطـمـه رکـن علـی مرتضی است مرتضی مشکل گشای ماسواست فاطمه مشکل گشای مرتضی است
ـ نالههای فاطمه (سلاماللهعلیها) بر مظلومیت علی (علیهالسلام) عن ابی جعفر (علیهالسلام): « والله لو نشرت شعرها ماتوا طراً » مصیبت فاطمه (س) بر عرشیان و فرشیان جانسوز است ولی فاطمه خود را فراموش کرده بود و فقط به فکر علی (علیهالسلام) بود و با اینکه در راه ولایت جان خود را داد ولی پیوسته بر مظلومیت علی (علیهالسلام) میگریست. حضرت صادق میفرمایند: چون وفات فاطمه نزدیک شد، گریست! امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) فرمود: سرورم چرا گریه میکنی؟ عرض کرد: بر مظلومیت تو و مصائبی که بعد از من به تو میرسد میگریم ... . فاطمه (علیهاالسلام) فقط اینجا نگریست، بلکه در مسجد رسول الله هم وقتی دستان حق را بسته دید نالهای زد که همه ذرات عالم از آن نالهی جانسوز تا قیامت در آتش حسرت خواهد سوخت که چرا نتوانستند آن بانوی مظلومه را یاری کند. فاطمه مجروح و مصدوم بود از ضرب سیلی آن ملعون، چشمان مبارکش یارای دیدن نداشت، ولی وقتی دید دستان حق را بسته وبه مسجد میکشند به هر نحوی بود خود را به مسجد رساند. فاطمه تنها نبود، لباس پیامبر را بر سر نهاده بود و دستانش را به شانههای امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) نهاده بود، چون به مسجد آمد فرمود: ما لی و لک یا ابابکر... ابی بکر چرا دست از ستم به خاندان نبوت بر نمیداری،آیا قصد یتیم کردن فرزندانم را به سر داری؟ به خدا قسم اگر کوچکترین جسارتی به علی (علیهالسلام) شود موهای خود را پریشان نموده و از خدا میخواهم عذابش را بر شما نازل کند... . از خشم و سوز دل فاطمه خدایش به خشم آمد،آثار بلا ظاهر شد، سلمان گوید: نزدیک فاطمه بودم سوگند به خدا دیدم که دیوارهای مسجد رسول الله از زمین جدا شد، از نالهی فاطمه لرزه به هستی افتاد. همه ذرات عالم فرمانبردار فاطمه است، اگر فاطمه نفرین میکرد همه نابود میشد. و احدی از آنان باقی نمیماند، ولی فاطمه رحمه العالمین است. گرچه صبرش تمام شده بود ولی دم از نفرین فرو بست تا مبادا بلا دامنگیر بی گناهان شود.
ـ استمداد از بدریون بدریون در تاریخ اسلام حماسهها آفریده بودند و سردمداران کفر و شرکت را به چاه ویل انداخته بودند تا حق جایگزین باطل و نور به جای ظلمت حکمفرما باشد. ولی ینک بازماندگان کفر در پی احیاء سنتهای جاهلی برآمدهاند. و اولاد طلقاء به حکم دستگاه حاکم بر خون و ناموس مردم مسلط شدهاند، و خمس را که مال آل الله بود بر اولاد شیطان مباح کرده بودند. و نزدیک بود زحمت و سرمایه بدریون به یغما رود و نور اسلام در زیر چتر بدعت مخفی ماند. اگر دیگران این مسائل را نمیدیدند و یا نمیخواستند درک کنند فاطمه به نور معرفت از آینده با خبر بود, و مکلف بود از حق دفاع کند و خفتگان را بیدار نمایند، و پرچم حمایت از ولایت را خود به دوش کشد. سلیم بن قیس هلالی از سلمان فارسی روایت میکند: چون خاندان رسالت از دفن بدن نازنین پیامبر فارغ شدند،فاطمه (علیهاالسلام) بر مرکبی سوار شد. علی (علیهالسلام) دست حسنین را گرفت و به خانه تمام بازماندگان بدر از انصار و مهاجرین رفتند. حضرت علی (علیهالسلام) حق مسلم خود را که کنون غصب شده بود بر آنان یادآورد شد و از آنان کمک خواست. جو حاکم بر مدینه چنان رعبی در دل آنان به وجود آورده بود که فقط ۲۴ نفر از آنان به درخواست حضرت لبیک گفتند. حضرت به آنان فرمود: فردا به نشانه بیعت برای مرگ، سرهای خود را تراشیده و سلاح به دست در فلان مکان حاضر شوید. ولی چون صبح شد جز چهار نفر از آنان، در آن مکان حاضر نشدند. سلیم گوید: به سلمان گفتم آن چهار تن چه کسانی بودند. گفت: من و ابوذر و مقداد و زبیر بن عوام. حضرت شب دوم نیز این کار را انجام داد ولی جز همان افراد به بیعت وفا نکردند. شب سوم نیز حضرت علی (علیهالسلام) طبق روال شبهای قبل از آنان دعوت کرد، ولی باز اجابت کننده همان چهار نفر بود. پس چون حضرت علی (علیهالسلام) بی وفائی و دروغ را در آنان دید، خانه نشین شد و مشغول جمع آوری قرآن شد.
ـ آتش به خانه وحی سران سقیفه شتر خلافت را رام نموده بودند، چنان مست مخمور خلافت بودند که حتی در دفن بدن مطهر پیامبر حاضر نشدند، باده نوشان جاهلی در پی احیاء احکام جاهلی بودند و بت خود را بر جایگاه رسالت نهاده بودند ولی هنوز کار تمام نشده مانع بزرگی سر راه است،و باید هر چه زودتر کار را یکسره کنند،آری تا علی (علیهالسلام) بیعت نکند این محمل به مقصد نمیرسد، از طرفی آنان ۲۳ سال در انتظار چنین روزی بودند،هنوز هم کینههای بدر و خیبر در سینهها سنگینی میکرد،اینک باید این کینهها اظهار شود و انتقام سران کفر گرفته شود. اگر قرآن را نمیشود سوزاند، باید اهل بیت وحی و قرآن ناطق را اتش زد و سنت و زبان قرآن را از بین برد. نقشههای فراوانی بر ترور علی (علیهالسلام) ریختند تا کار را بی سر و صدا تمام کنند، که به حمایت حق هیچ کدام عملی نشد، چاره جز مبارزه علنی نبود، در پی این عدهای از اولاد شیطان و زنا به سرکردگی رئیس و ارباب خود عمر بن خطاب به سوی بیت رسالت هجوم آوردند, اما دست خالی نبودند، عدهای شمشیر به دست و عدهای هیزم، و مشعلی در دست داشتند. یاللعجب اینان به جنگ که میرفتند،مگر با چه قدرتی جنگ دارند که این همه تجهیزات به خود بستهاند, آری اینان به جنگ خدا میروند، به جنگ کسی که زمین و زمان در سلطهی اوست اگر میخواست خدا طومار زمین و آسمان به هم میپیچید و زمین اهلش را به نیستی و خورشید به شرارش هستی را خاکستر میکرد. اما نخواست و نفرین نکرد و شکیبائی از دست نداد چرا که آسمان به ستون صبر او پابرجاست. آمدند, مصیبتی عظیم به بار آوردند، مصیبتی که کنهش به من و تو قابل تصور هم نیست،تمام ملائکه از دیدن این منظره دلخراش به ضجه افتادند و در خواست نزول بلا کردند،باید بگویم شیطان هم از ترس بلا از صحنه خارج شد ولی اولاد شیطان ماندند. چون میدانستند فاطمه رحمه للعالمین است و اصبر الصابرین. مصیبت از بس عظیم بود که پیامبر خدا قبل از وقوع ماجرا بر مظلومیت فاطمه گریست. این فرمایش پیامبر است که چون چشمش به فاطمه افتاد فرمود: میبینم که بعد از من حزن و اندوه بر خانهی دخترم روی آورده،و حرمت او را میشکنند و حقش را غصب میکنند، و او را از ارثش محروم میکنند، و پهلویش را میشکنند، و فرزندش را در بطنش میکشند، و او با ضجه و ناله فریاد میزند: یا محمدا، ولی کسی اجابتش نمیکند، یاری میخواهد و یاریش نمیکنند...
ـ یاد علی (علیهالسلام) از فاطمه (سلاماللهعلیها) اگر میخواهی بر عمق مصیبت واقف شوی، به علی ابن ابیطالب که اصبر الصابرین بود بنگر و ببین که در سیاهی شب در هنگام غسل دادن آن بدن مطهر چه سان سر به دیوار نهاده و بر زخم بازوی زهرا (س) میگرید. ولی علی آرام گریه کن که تو باید تسلا بخش زینب باشی، آرام ضجه بزن که مبادا نامحرمان باخبر شوند که باید زهرا مخفیانه به آرامگاه رود. اگر میخواهی به عمق فاجعه بنگری، به حال علی آن شیر مرد میدانهای جنگ بنگر که با شنیدن خبر رحلت زهرا(س) توان از کف میدهد در وسط کوچه بارها به زمین میخورد. این نالههای آن ابر مرد تاریخ علی بن ابی طالب است که در دل شب از سوز دل نجوا میکند و میگوید: نفسی علی زفرتها محبوسه یا لیتها خرجت مع الزفرات و کنار تربت زهرا عقدههای دلش باز میشود و با یار دیرینش رسول خدا درد دل میکند. که اگر،بیم غلبهی آنان که بر ما سلطه یافتند نبود کنار قبر زهرا میماندم ، و در نزد تربت او اعتکاف میکردم, و فریاد ناله از این مصیبت سر میدادم و مانند زن فرزند مرده بر او میگریستم. چه مصیبت از این بالاتر که: بعین الله تدفن ابنتک سرّاً. علی درد دلت را بازگو کن، که گفتن درد، تحمل آن را آسانتر میکند, اما نهفتنش توان از کف میرباید و نهال طاقت را میسوزاند. نالهی علی آن شب تمام نشد، زهرا از صفحه هستی به عالم ملکوت عروج کرد و از درد و غم خلاص شد اما مصائب در دل علی ماندنی بود, و مونسی نداشت که درد دل کند. حموینی مینویسد:علی هر روز به سراغ قبر زهرا میآمد و از او یاد میکرد ولی از فرط غم و غصه بر روی خاک قبر زهرا میافتاد.
ـ حسنین (علیهماالسلام) به یاد مادر هجوم به خانه و زدن مادر در جلو چشم فرزندان!هرگز فراموش شدنی نیست. این امام حسن مجتبی است که در مجلس معاویه وقتی قاتل مادر را میبیند غمهای مادر تازه میشود به خروش میآید وبه مغیره بن شعبه میفرماید:ای مغیره ای دشمن خدا و پیامبر و ای انکار کنندهی قرآن... چنان بر دختر پیامبر کتک زدی که خون از بدن مطهرش جاری شد و جنینش سقط شد... . و این سالار شهیدان است که در روز عاشورا برای تسلای خواهرش زینب مصیبت مادر را به او یادآور میشود. که ای خواهرم غم مخور که مادرم که از من والاتر بود به ظلم همین قوم با قلبی خونین به استقبال مرگ رفت. آری مصیبت زهرا چنان عظیم است که صادق آل محمد (علیهمالسلام) که وقتی سکونی میگوید: اسم دخترم را فاطمه گذاشتم سه بار با سوز دل میفرماید: آه، آه، آه. {که گویا با شنیدن نام فاطمه تمام مصائب آن بانو به ذهنش تداعی میکند} که دست به پیشانی نهاده و میفرماید: حال که اسم دخترت را فاطمه نهادهای، مبادا بر وی ناسزا گوئی و یا او را بزنی.
ـ گوشهای از مصیبت در کتب شیعه سران سقیفه برای اخذ بیعت از علی (علیهالسلام) قنفذ را که در سخت دلی و قساوت شهره بود به در خانه علی (علیهالسلام) فرستادند ،اما قنفذ این بار هم ناموفق برگشت و خواستهی حکومت عملی نشد، عمر از ناموفقیت قنفذ بر آشفت و غضبناک از جا برجست، خالد بن ولید و قنفذ را خواست، دستور داد هیزم و آتش بردارند، پس به سوی خانه حضرت زهرا روانه شدند،به درب خانهی رسالت رسیدند، در را کوبیدند، عمر با صدای بلند فریاد میزد: در را باز کنید، فاطمه(س) که در پشت در بود جواب داد: عمر چرا دست از سر ما بر نمیداری, ما عزادار رسول الله هستیم. عمر گفت: در را باز کن و الا آن را میسوزانم. به عمر گفتند: در خانه فاطمه است. آیا میخواهی خانه را به آتش کشی؟ گفت: آری. حضرت فاطمه فرمود: ای عمر مگر از خدا نمیترسی و به خانهی من هجوم میآوری. اما عمر توجهی نکرد، هیزم طلب کرد، درب خانه را به آتش کشید، سپس در را فشار داد و در باز شد فاطمه (س) از دید نامحرمان به پشت در پناه برده بود. عمر در را چنان فشار داد که نزدیک بود فاطمه (س) همانجا جان بسپارد. ناله ی زهرا بلند شد: پدر جان،یا رسول الله به فریادم برس.
ـ نالههای فاطمه (سلاماللهعلیها) بر زیر ضربات ابوبکر بهترین مهره را برای این امر انتخاب نموده بود, هر کس به جای عمر بود،از نالهی فاطمه به شرم میآمد و بر میگشت، اما آیا عمر توجهی به نالههای جگرگوشه مصطفی نمود؟ نه هرگز، بلکه غلاف شمشیر را بالا برد، و چنان بر پهلوی مبارک فاطمه (س) فرود آورد که فریاد جان سوزی از اعماق وجودش بلند شد: یا ابتاه،پدر جان به فریادم برس. عمر فردی نبود که از این نالهها متأثر شود، در میدان شقاوت یکه تاز بود و معتقد بود که باید ظلمی به بار آورد که ارکان دین متزلزل شود و قلب پیامبر بشکند... . لذا این بار تازیانهی خود را بلند کرد و بر بازوان نازنین زهرا زد و زهرای مرضیه بر زیر ضربات فریاد میزد: یا رسول الله، بنگر که بعد از تو ابوبکر و عمر چه بسیار بدیها با ما نمودند.
ـ چه قدرتی دستان علی (علیهالسلام) را بسته بود. علی (علیهالسلام) در شجاعت یکه تاز میدان بود، رشادتهایش را همه در خیبر و خندق دیده بودند، واگرکل عرب با وی به جنگ میآمد یک تنه در مقابل میایستاد. پس چرا سکوت نمود و با عمال حکومت مقابله نکرد؟چه قدرتی ذوالفقار را در نیام کرده بود و دستان یدالله را بسته بود؟ برای روشن شدن مطلب به ادامهی ماجرا توجه کنید: با نالهی فاطمه (علیهاالسلام) حضرت علی (علیهالسلام) برخاست. دستان خیبر شکن را به گریبان عمر حلقه زد و او را به زمین کوبید،و با قدرت بر بینی و گردنش زد، خواست او را بکشد اما به یاد فرمایش رسول الله افتاد که او را سفارش به صبر کرده بود، پس به عمر فرمود: «ای پسر صحاک، قسم به خدایی که محمد (ص) را به نبوت گرامی داشت، اگر نوشته پروردگار از پیش و عهدی که با رسول الله بستهام نبود،دستان مرا نبسته بود، می فهمیدی که تو نمیتوانی به خانهی من وارد شوی. عمر فریاد زد و کمک خواست، مردم به درون خانه ریختند،حضرت برخاست، شمشیر به دست گرفت، قنفذ که از شجاعت و اقتدار حضرت به خوبی مطلع بود, و بارها رشادتهای حضرت را درجنگها به چشم خود دیده بود, میدانست که اگر حضرت شمشیر کشد طومار همه را خواهد پیچید، لذا فرار را بر قرار ترجیح داد و به سوی ابی بکر شتافت. ابوبکر به قنفذ گفت: برگرد اگر علی از خانه برای بیعت بیرون آمد که هیچ, و الا خانه را با اهلش بسوزانید. قنفذ با سپاه دیگری به یاری عمر شتافت و داخل خانه شد.
ـ ریسمان بر دستان قطب عالم پس از چندی آنها که در بیرون خانه بودند دیدند که دستان علی را بستهاند و ریسمانی به گردن اسوه انسانیت انداختهاند, و روباهی شیرمرد میدانهای جنگ را به مسجد میکشد. دیدن صحنه همه را به تعجب واداشته بود. و اگر قدرت ابراز حق را نداشتند، در اعماق وجودشان صحنهی بیعت با علی (علیهالسلام) تداعی میکرد، و با خود می گفتند: ببینید چگونه خلیفهی رسول الله را به بیعت با شخص پلیدی چون ابی بکر میبرند. ولی آیا آنها نمیدانستند، ریسمان به گردن علی انداختن یعنی ریسمان به گلوی نازک اسلام نوپا و انسانیت و ارزشهای آن اسارت علی (علیهالسلام) یعنی به اسیری بردن انسانیت. بستن دستان علی همان بستن دستان حق و خانه نشینی حقیقت و به قدرت رسیدن ظلمت و شیاطین و ظلم به علی یعنی ظلم به تمام موجودات تا قیامت؟ و بیچاره نمودن مسلمین تا قیام قائم؟ اگر آنها نمیفهمیدند یا نمیخواستند بفهمند، فاطمه (س) این مطلب را به وضوح و روشن میدید و در خطبههای خود مردم را از عوقب شوم این مولود برحذر داشت, ولی کسی به دعوت زهرا(س) لبیک نگفت. زهرا در اینجا هم آخرین تلاشهای خود را انجام داد. میخواهند علی (علیهالسلام) را به مسجد ببرند. فاطمه (س) بر آستانهی در افتاده بود، زانوان مبارکش قدرت ایستادن نداشت ولی نمیتوانست ساکت بماند، او عهدی با علی (علیهالسلام) و خدای علی داشت. پس با زانوان و دست لرزان و مجروح به حمایت علی (علیهالسلام) برخاست. بازوانش گرچه مجروح بود اما قدرت خداوندی در آن نهفته بود در مقابل زرو بازوان زهرا(س) همه عاجز بودند، پس عمر به قنفذ اشارهای نمود. قنفذ تازیانهاش را بالا برد و بر بازوان فاطمه نواخت که تا وقت شهادت اثرش چون بازوبند بر بازوی نازنینش نقش بسته بود.
ـ گوشههایی از ماجرا در کتب اهل سنت. آل محمد (علیهمالسلام) همیشه در همه میدانها ظفر مردان میدان هستند و در نبرد حق و باطل پشت سران کفر و شرک را به خاک مالیدند و چشم فتنهها را کور ساختند. منتها این پیروزی و نبرد گاهی با شمشیر بود و گاهی با خطابه و بیان که تیزی شمشیر در آن نهفته بود. در میدان جهاد میان غدیریون و شیاطین سقیفه، پیروزی با فاطمه بود و دشمن بی چاره و روسیاه شده بود، در مسجد رسول الله نور دیگری از زهرا تجلی نمود, و پردهی ظلمت و کفر را کنار زد، و غبار از روی حقیقت زدود و حقیقت با چهرهی نورانیش یک بار دیگر تجلی کرد و ماجرای غدیر خم را بر همگان تداعی کرد. سخنان زهرا در مسجد رسول الله و نالههای شبانهاش نقابهای تزویر و ریا را یک بار دیگر کنار زد و منافقان را بر همه تا ابد معرفی کرد. پیروزی زهرا(س) بر همه حتی ابی بکر و عمر روشن و آشکار شده بود. هیچ وقت تصور نمیکردند که چنین ننگی تا ابد بر دامنشان باقی بماند و به هیچ تزویر و ریائی قابل پوشش نباشد. لذا آندو را میبینیم که برای فریب اذهان ساده لوحان امت برای عذر خواهی به محضر زهرا (س) مشرف میشوند، ولی این هم لوثی بر دامن پرنحسشان میشود، خلیفه اول این مطلب را به خوبی درک کرده بود و فهمیده بود نالههای زهرا (س) تا قیامت طنین خواهد داشت. و هر روز بهتر از دیروز چهرهی پلید آنان بر صفحات تاریخ تجلی خواهد کرد روی این جهت بود که آخر عمرش آرزو میکند ای کاش به فاطمه ظلم نمیکردم. شیادان امت برای کاستن نور حقیقت، از آن پس تصمیم به پرده پوشی بر روی قضایا گرفتند و عمال قلم بدستشان نیز در طول قرون از آنان تبعیت کردند. و تمام تلاش خود را به کار گرفتند که با ظلمت و جعل و دروغ صفحات تاریخ را پر سازند و جایی بر نور باقی نماند, ولی از آنجا که خدا خواسته نور حقیقت ولو کم سو تا ابد باقی بماند تا حجت خدا بر همه تمام شود با تمام تلاشهایی که به کار بستند برای خاموش کردن نور حق، در گوشه کنارهای صفحات تاریخ نوری از حقیقت را میتوان یافت که عطش درون را سیراب سازد. ابن ابی شیبه،استاد بخاری از بزرگترین علمای اهل سنت (متوفای ۲۳۵ ه.ق) در کتاب «المصنّف» آورده است: « زید بن اسلم از پدرش اسلم، غلام عمر نقل میکند: وقتی مردم با ابوبکر بیعت کردند، علی (علیهالسلام) و زبیر به نزد فاطمه (علیهاالسلام) دختر پیامبر رفت و آمد میکردند. و با آن حضرت دربارهی کار خویش (بیعت نکردن با ابوبکر) گفتگو مینمودند،چون این خبر به عمر بن خطاب رسید، از خانه خارج شد و بر فاطمه (علیهاالسلام) وارد گردید و گفت: « ای دختر رسول خدا! به خدا قسم کسی نزد ما از پدرت محبوبتر نبود، و بعد از او کسی از تو نزد ما محبوبتر نیست. ولی به خدا قسم، این مانع من نمیشود که اگر اینها نزد تو جمع شوند دستور دهم که خانهی تو را بر سر آنان بسوزانند. »
ـ آتش به خانهی وحی بلاذری از قدیمیترین مورخان اهل سنت (متوفای سال ۲۲۴ ه.ق) در کتابش « انساب الاشراف» مینویسد: « ابوبکر به دنبال علی (علیهالسلام) فرستاد تا از او بیعت بگیرند، ولی او بیعت نکرد پس عمر در حالیکه فتیله آتش در دست داشت آمد،پس فاطمه در آستانهی در با او برخورد نمود و فرمود: « ای پسر خطاب! میخواهی در خانهی مرا به آتش بکشی؟» گفت: « آری» عالم دیگر اهل سنت « ابن عبد ربّه» متوفای(سال ۳۲۸ ه.ق) در «العقد الفرید» مینویسد: « علی (علیهالسلام) و عباس و زبیر در خانهی فاطمه بودند،که ابی بکر به دنبال آنها فرستاد تا از خانهی فاطمه(علیهاالسلام) (برای بیعت) خارج شوند، و به عمر گفت: اگر نخواستند خارج شوند آنها را بکش. پس عمر با پارهای آتش آمد تا خانه را بر سرشان به آتش کشد. پس فاطمه (علیهاالسلام) با او روبهرو شد و فرمود: « ای پسرخطاب آمدهای خانه ما را بسوزانی؟» گفت: آری مگر اینکه شما نیز در بیعتی که امت وارد شدند وارد شوید و بیعت نمائید.» تعجب نکنید، درست میبینید، امروز همان عزای غربت اسلام است که پیامبر از آن خبر داده بود و این عمر بن خطاب است که برای سوزاندن آل الله عربده کشان به سوی بیت رسالت حمله ور شده است و خانه رسالت را به آتش کشیده است. امروز همان روزی است که رسول الله (ص) در آخرین لحظات عمرش از آن خبر میداد و این میوهی دل پیامبر فاطمه (س) است که ناله میزند و کمک میخواهد ولی فریاد رسی در کنار خود جز فضه را نمیبیند. نالههای فاطمه الان هم طنین دارد که با صدایی حزین و سوزناک میگوید: پدر جان! بعد از شما از فرزند خطاب و پسر ابی قحافه چه جورها کشیدیم. و این آتش و دود است که از خانهی علی برخاسته. آیا علی بعد از این جز سکوت،چارهی دیگری دارد.
ـ پرپر شدن غنچه نشکفته آری، امروز همان روز پژمرده شدن گلستان نبوی است. و این محسن آن غنچه نشکفته شجرهی مبارکهی طوبی است،که با دستان پلید عمال سقیفه میان خون آتش پرپر شد. شهرستانی و صفدی از بزرگاه اهل سنت هستند،که در کتابهای خود موسوم به «الملل و النحل» و « الوافی بالوفیات» از ابراهیم سیار نظام معتزلی نقل میکنند: « انّ عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتی القت الجنین من بطنها ...؛ همانا عمر در روز بیعت (با ابوبکر) ضربهای بر شکم فاطمه (علیهاالسلام) کوبید که کودک درون شکمش سقط گردید و عمر فریاد میزد: خانه فاطمه را با هر که در آن است به آتش بکشید و این درحالی بود که در خانه غیر از علی و حسن و حسین (علیهمالسلام) کسی دیگر نبود.»
ـ فدک چه بود؟ جنگ خیبر با پیروزی لشکر اسلام که مرهون شجاعتهای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود به پایان رسید، و دژ مستحکم خیبر بدستان علی (علیهالسلام) به تصرف مسلمین درآمد. پیروزی لشکر اسلام در خیبر هراس عجیبی در دل دشمنان اسلام افکند، مردم فدک که نزدیکترین افراد به خیبریها بودند به رعب و وحشت افتادند، لذا شخصی را به خدمت پیامبر (ص) فرستادند و پیشنهاد صلح دادند و قرار شد نصف درآمد فدک را به حضرت رسول پرداخت کنند. چون این سرزمین بدون جنگ به تصرف مسلمین درآمده بود طبق نص قرآن اختصاص به پیامبر داشت، فدک در تصرف رسول خدا(ص) بود تا آیه سی و هشتم روم « و آت ذالقر بی حقّه» نازل شد،به مفاد این آیه خداوند تبارک و تعالی پیامبرش را مأمور کرد که فدک را به دخترش زهرا(س) ببخشد. و پیامبر فدک را به فاطمه (س) بخشید و از آن تاریخ به بعد حضرت فاطمه امور فدک را به دست گرفت و مالک آن سرزمین شد.
ـ غصب فدک آتش غوغای منتظرالوقوع تا اندازهای خاموش شد، و امر بی حقیقتی لباس حق پوشید،و کنون باید برای حفظ این خلافت دروغی کوشید، با حقیقت گویی نمیتوان از خیانت حمایت کرد, ممکن نیست بنایی را که با ظلم استوار شده با عدالت حفظ کرد، از خدا هم نباید ترسید، چه خدایی بهتر از هوی و هوس. باید مخالفین را هر کس هم که باشد، خلع سلاح نمود،زحمات و جانفشانیهای علی (علیهالسلام) را در طریق پیشرفت اسلام کسی فراموش نکرده بود،پس به طور قطع آن روز هم جمیع امت چشم به رفتار مولی دوخته بودند،پس اگر نمیشود خود علی (علیهالسلام) را از سر راه برداشت باید کوشید عوامل پیشرفت آن حضرت را در این مبارزه از دست حضرت گرفت. باید کاری کرد پول از آنها قطع شود و جیب موافقان دستگاه حاکم پر شود. باید علی را تهی دست کرد. باید فدک را که ملک فاطمه است از آنان گرفت. اما چطور.
ـ به جنگ قرآن او تا دیروز عربده کشان میگفت: «کفانا کتاب الله» کتاب خدا بر ما کافی است و ما را نیازی به احادیث پیامبر نیست, اما امروز با یک حدیث دروغین به جنگ قرآن میرود. آری باید از خدا نترسید و از وجدان شرم و حیا نداشت و فقط باید برای حفظ مقام و ریاست کوشید. میخواهند فدک را بگیرند، اما چگونه، باید وارد شد که نقشه عملی شود و صدای مردم در نیاید؟ آری، اگر به حق و شرع پایبند هم نبودند حتی المقدور مواظب بودند به اندام جنایت لباس پاکی بپوشانند و خیانت را به یک ظاهر فریبندهای آرایش نمود, تا هر کس هرگز مطلب را نفهمد،و جنایت کار مورد تهاجم واقع نشود. اگر تا دیروز سنت پیامبر بر ما اعتباری نداشت،امروز با یک حدیث جعلی که پیامبر فرموده: ما پیامبران از خود ارثی به جای نمیگذاریم و هر چه از ما بماند صدقه است، به جنگ قرآن رفته و آیات ارث را زیر پا مینهیم. تمام نقشهها عملی گشت. زهرا (س)،از حق خود محروم شد،و فدک به تصرف سران سقیفه درآمد. این سخن پر سوز و آه علی (علیهالسلام) است که فرمود: « آری از آنچه آسمان و زمین بر آن سایه افکنده بود. تنها فدک را داشتیم که آن هم مورد طمع گروهی قرار گرفت و به ظلم از ما گرفتند.»
ـ دفاع از حق حق و حقیقت اسم اعظم الهی است. و هرچه بر حق باشد متلعق به ذات اقدس حق تعالی است. و دفاع از حق همان دفاع از خداست. فرق نمیکند حق از امور مادی یا معنوی باشد. چون خدا خواسته حق استوار و پا برجا باشد،و فردی مثل حضرت زهرا(س) هرگز حاضر نبود به سادگی حقوق خود را از دست بدهد و از حق خود دفاع نکند،که این خود نوعی مداراست و کمک به ظالم و ظلم است، باید تا حد امکان با غاصب و ستمگر مبارزه کند و باید این لباس شرعی و مقدس را که عمال سقیفه بر اندام جنایت پوشاندهاند،با تیر سخن از اندام باطل بیرون آورد. که اگر امروز فاطمه (س) هم مثل علی (علیهالسلام) سکوت کند، باطل برای ابد به ظاهر فریبنده خود خواهد ماند و بر جایگاه حق تکیه خواهد زد. باید زهرا(س) نورش را آشکار کند تا حجت حق بر من و شما تمام گردد.
ـ ادعای فاطمه (سلاماللهعلیها) در مورد فدک فدک ملک فاطمه بود و مالکیت آن را خود ذات حق به فاطمه واگذار کرده بود،و همه مسلمین شاهد بودند که رسول خدا به حسب دستور خدا فدک را به فاطمه بخشید. لذا صدیقهی کبری فاطمه زهرا(س) که کتاب خدا عصمت و صداقتش را تصدیق نموده در نخستین ادعای خود به ابی بکر فرمود: پدرم رسول خدا (س) فدک را به من اهدا نموده است. یعنی به فرض اینکه این سخن که :ما پیامبران ارث نمیگذاریم ، صحیح باشد که صحیح نیست،مالکیت این زمین بر من از طریق ارث نیست بلکه بخشش است که در زمان رسول الله به من واگذار شده است. با توجه به عظمت حضرت زهرا این سخن برای اثبات مطلب کافی بود ولی آیا ابی بکر قول صدیقهی طاهره را پذیرفت یا «نعوذ بالله» حمل بر دروغ کرد؟ بدیهی است که با اینکه ابوبکر باطناً سخن حضرت را تصدیق میکرد نباید به این سادگی بلکه به هیچ وجه سخنی را که تمام نقشههای او را از بین میبرد قبول کند. لذا به هر قیمتی که بود ولو به هتک حرمت کسانی که خدا ورسولش آنان را محترم شمرده باید بر مقصود فایق آید. این بود که از حضرت شاهد خواست. حضرت زهرا (س) هم ام ایمن را که به شهادت رسول الله از زنان بهشتی است شاهد آورد. ولی ابی بکر نپذیرفت. سپس امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)ـ که به شهادت رسول خدا(ص) همیشه بر حق بوده و حق بر محور وی میچرخد ـ بر حقانیت حضرت زهرا گواهی داد،ولی آیا ابی بکر با توجه به سوابق درخشان حضرت امیر (علیهالسلام) شهادت او را قبول کرد؟ نه،بلکه با عصبانیت بلند شد و بر جایگاه رسول خدا نشست و آن جملات رکیک را بر منبر رسول خدا (ص) بر زبان آورد، آری خلیفه بود که بر منبر رسول خدا آن جملات رکیک را بر زبان میراند، این سخن، گفته اوست که :« انّها ثعاله شهیده ذنبه»این ابی بکر بود که بر خلاف فرمایشات پیامبر علی (علیهالسلام) را فردی هوی خواه خواند، و سخن خدا را که بر طهارت و پاکی حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا (علیهماالسلام) شهادت داده رد کرد. ای وجدانهای بیدار،آیا کسی که رسماًسخن خدا و رسولش را تکذیب میکند کافر نیست. بالاخره، چون بنای ابی بکر بر ایراد گرفتن بود،کوشش حضرت زهرا سودی نبخشید،که مسلماً اگر تمام مسلمین هم بر این مطلب شهادت میدادند باز ابوبکر نمیپذیرت. زیرا کسی که شهادت خدا را رد کند،از مخلوق ابائی ندارد. لذا حضرت زهرا با حالتی غضب آلود مجلس را ترک گفت. و قسم یاد کرد که دیگر با او و رفیقش عمر سخن نگوید تا پدرش را ملاقات کند و شکایت این عمل جابرانه را به وی بنماید.
ـ خطبهی حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) بر بانوان مدینه فراق رسول الله از یک سوی و ظلم و ستمهای سامریان و منافقان امت از سوی دیگر بضعهی رسول الله را به بستر بیماری انداخت،حال زهرا (س) روز به روز وخیم تر میشد و هر روز که میگذشت آن بانو به سرای باقی نزدیکتر میشد، در پی این روزی زنان مهاجر و انصار به عیادت آن بانو مشرف شدند و عرض کردند: ای دخت پیامبر (ص) چگونه صبح کردی، با این حال که داری؟» حضرت قبل از هر سخن حمد وثنای خدای را به جای آوردند و درود بر روان احمد محمود فرستادند بعد مطالبی فرمودند که فرازهایی از آن را اینجا ذکر میکنیم. چه بد سرنوشتی در انتظار شماست! صبح نمودم در حالی که به خدا سوگند به دنیای شما کاره و از مردانتان خشمگینم. پس از آن که آنها را در زیر دندان آزمودم از دهان بیرون افکندم و پس از آزمودن آنان به محک سنجش با آنان دشمن شدم. چقدر زشت است کند شدن شمشیرها بعد از تیزی و بازیچه انگاشتن امور بعد از جدیت و خروج از مرز دین بعد از ایمان و پیروی از هوای نفس و شیطان و لغزیدن و عاقبت گرفتار عذاب الهی شدن. چه سرنوشت بدی و عذاب سختی در انتظار آنهاست, که شعلههای آتشش از خشم و غضب الهی زبانه میکشد و آنان گرفتار عذاب همیشگی الهی خواهد شد. من ناگزیر بار سنگین عذاب الهی را بر گردن شوهرانتان افکندم و ننگ اعمال زشتشان را به سویشان انداختم و ننگ و عار را به مانند لباسی براندام آنان پوشاندم... .
ـ سرّ اعراض از امیرالمؤمنین علیه السلام « وای بر آنان که مقام رهبری را از کوههای استوار رسالت جدا ساختند ... » کردارشان زیانی آشکار بود، چه عاملی باعث شد که از ابوالحسن علی (علیهالسلام) اعراض نمودند؟ این نبود مگر به خاطر شمشیر علی (علیهالسلام) که در میدانهای نبرد تیز و کوبنده بود و باکی از مرگ نداشت و با بازوان پرتوان خود، سران و دلاوران کفر را به هلاکت میانداخت،به خدا سوگند اگر به علی جفا نمیکردند و او را از حقش محروم نمیساختند مرکب خلافت سلامت به مقصد نهایی میرسید و رنج و زحمتی متوجه کسی نمیشد. و آنان را به آبشخوری که نهرهای آن صاف و لبریز و اطراف آن پاک و پاکیزه بود وارد میساخت. اگر به خلافت و رهبری علی بن ابیطالب(علیهالسلام)تن میدادید حق و باطل و انسانهای راستین و دروغین از هم جدا میشد.
ـ نزول برکات در سایه ولایت در این فراز صدیقه کبری که قرآن ناطق و تجسم آیات نور بود به کلام خدا استشهاد نمود و فرمود: اگر مردم آبادیها تقوای پیشه میساختند و ایمان میآوردند برکات آسمان و زمین را بر آنان میگشودیم ولی آنها (حق را) انکار نمودند و ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم(اعراف ۹۶) . و کسانی که از این گروه ظلم کردند، گرفتار کیفر اعمال بد خود خواهند شد و هرگز گریزی از چنگال عذاب الهی نخواهند داشت.(زمر ۵۱)
ـ اینک به جای شیر گوارا از پستان خلافت خون بدوشید زهرا نور بود و کلامش نورانیت داشت، و حقیقت همه را هویدا میساخت و زنان مدینه را از دیدن چهرهی واقعی خودشان به وحشت میانداخت، و نشتر به دملهای چرکین روحشان میزد. در اعماق دل زهرا آتشفشانی بود که فوران میکرد و مهار شدنی نبود و همه را به شرار حسرت آتش میزد خطبهاش، شقشقهای دیگر از شقشقیه علی بود که دودمان غاصبان خلافت را به آتش مینشاند. با صدای حزین و گرفته و سوزناک آنان را به سرنوشت وخیم اعمالشان آگاه نموده و فرمود: هوشیار باشید، که سوگند به جانم،کردار مردانتان در رحم زمان بارور خواهد شد و سرانجام نوزاد پست و پلیدش متولد میشود،آنگاه شما به جای شیر گوارا از پستان خلافت خون تازه و زهری کشنده بدوشید. آنوقت گمراهان و گروندگان به باطل به سزای خود میرسند. و آیندگان ثمره و عاقبت پست, بنائی را که شما بنا نهادهاید خواهند دید. منتظر فتنه و بلا باشید و خود را برای شمشیرهای بران و سلطهی ستمگران مهیا سازید که اندوختههای شما را غارت و اندکی بر شما باقی گذارند. و جمعیت شما را قتل عام کنند. « فیا حسره لکم و انّی بکم؟ و قد عُمِّیَت علیکم، أنلز مُکُمُوها و انتم لها کارهون؛ آنگاه در آتش حسرت انحراف از خط رهبری صحیح خواهید سوخت؟ کنون دلهایتان کور شده است. آیا شما را به اجبار به سوی رهبری و ادار کنیم، در حالی که به آن بی میل هستید.
ـ شهادت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) شهادت فاطمه (علیهاالسلام) شهادت در اوج غربت، و نماد مظلومیت خاندان رسالت و سند زنده بر محکومیت شیاطین سقیفه میباشد. ظلم و جنایت سران سقیفه جراحت مهلکی بر قلب آن حضرت وارد ساخت، و غمی پایان ناپذیر بر دل داغدارش بر جای گذاشت، و عاقبت با دلی خونین و چشمی اشکبار از ماتمکدهاش رهایی یافت. این روایت شهرت دارد که حضرت را کسی بعد از رحلت رسول الله خندان و دلشاد ندید و هر روز که میگذشت تیرهای ظلم و جور حکومت وقت اثراتش را بیشتر در جسد نحیف زهرای مرضیه ظاهر مینمود، تا اینکه زهرا را به بستر بیماری انداخت. این خبر همه مسلمین را داغدار نمود و همه بر آنچه کرده بودند تأسف میخوردند.
ـ آخرین احتجاج خبر و حال زهرا به عمر و ابوبکر رسید،از عواقب وخیم ظلمهای خود هراس داشتند لذا برای فریب ساده لوحان امت، ترفندی اندیشیدند،به سوی خانهی زهرا حرکت کردند ،به درب خانه رسیدند. خانهای که هنوز آثار جنایت بر در و دیوارش نقش بسته بود،اجازه ورود خواستند،حضرت زهرا اجازه نداد به خانهاش وارد شوند،دست به دامن علی (علیهالسلام) شدند و با وساطت حضرت علی (علیهالسلام) به محضر زهرای مرضیه مشرف شدند روی سخن باز کردند، و گفتند:ای دخت رسول الله در چه حالی هستی؟ فرمود: شکر و سپاس بر خدا،خوبم. آنگاه حضرت زهرا فرمود: آیا به خاطر دارید فرمایش پدرم رسول الله را که فرمود: فاطمه پاره تن من است هر کس او را اذیت کند مرا آزرده خاطر نموده است؟ گفتند:آری به خاطر داریم. آنگاه حضرت زهرا فرمود: به خدا سوگند، شما مرا اذیت نمودید. پس از نزد زهرا (س) خارج شدند در حالی که حضرت از آنان غضب ناک بود.
ـ وصیتهای حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) خشم و غضب زهرا(س) از ظالمان امت اثرات خود را به صورت یک وصیت جانگذار به جای گذاشت. وصیتی که تا اندازهای پردهی ابهام از روی دردهای درونی حضرت بر میداشت. آری،زهرا وصیت نمود جسد مطهرش شبانه فن شود تا هیچ کدام از غاصبین موفق به نماز گذاردن بر جنازهی حضرت نشوند، و آخرین شعاع نور نبوت، در ظلمت شب به خاک سپرده شود و علی (علیهالسلام) امانت رسول الله (ص) را با صدها خون جگر در ظلمت شب به صاحبش برگرداند. حضرت صادق (علیهالسلام) فرمودند: همانا فاطمه (علیهاالسلام) را چون وقت احتضار فرا رسید بر علی (علیهالسلام) وصیت نمود: «چون من از این عالم رخت بر بستم خودت مرا غسل بده و کفن کن و بر من نماز به جای آور و خودت مرا دفن کن ... »
ـ قبر گمشده چون مرغ روح از بدن رنجورش عروج کرد، طبق وصیت حضرت زهرا(س) امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بدن مطهر را در سیاهی شب غسل و کفن نمود، و با عدهی معدودی از وفاداران امت بدن مطهر را در دل شب به خاک سپردند و علی (علیهالسلام) رکن دوم و امید خود را دردل شب درزیر خاک پنهان کرد. و قبر زهرا برای همیشه از نظرها پنهان شد و تمام جنایات را به پنهانی خود آشکار ساخت،از دیدهها غایب شده و اما به غیبت خود تمام حقایق را ظاهر نمود. |