قصه شد افسانه شد ایثارتان راهتان،ایمانتان،پیکارتان
مسلخ و معراجتان بازیچه شد میگساری بر سر هر کوچه شد
غربت جاماندگان افزون گرفت آسمان هر لحظه رنگ خون گرفت
چادر حجب و حیا برچیده شد جشنهای لخت و عریان دیده شد
بزم رقص و باده و جام شراب نرم و آهسته شد از آیین ناب
کاروان عاشقان می آمدند در غروب آسمان می آمدند
استخوانهای شهید بی نشان در میان گریه رنگین کمان
با شهیدان نشاندار و پلاک می شدند از آسمان در زیر خاک
یک طرف باران و سیل گریه بود یک طرف هم عشق در سرمایه بود
یک طرف چشمان گریان زنی یک طرف هم دود و می با دف زنی
در غل و زنجیر سربند و پلاک سینه ها از این مصیبت چاک چاک
بوی سوز بال پروانه هنوز میرسد از فکه در هر نیمروز
بچه های جنگ در غربت اسیر شیمایی ها همه در مرگ و میر
نم نمک فرصت طلب ها آمدند طلحه ها و بو لهب ها آمدند
روز خیبر کنج پستو بوده اند در زمان جنگ زالو بوده اند
در لباس میش خود آراستند جبهه تا خاموش شد برخاستند
خاکریز عاشقی برداشتند تخمهای فتنه را می کاشتند
جیب را پر از غنیمت می کنند دشمنی ها با شریعت می کنند
ضرب آهنگ شد به جای ضرب تیر عشق در زندان شهوت شد اسیر
لرزه ها ،پس لرزه های فتنه گی نم نمک آغاز شد وابستگی
ازمجموعه شعرشاعردفاع مقدس امیرعابدی"جامانده" |